دانلود کتاب جهنمی به نام عشق از آراز طالبی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درباره یک عشق ممنوعه است که شخصیت های داستان رو دچار چالش بدی می کنه… عشقی که می تونه خطرناک باشه. آوات جوانی ۲۸ساله است که عاشق روژان خواهر زاده اش شده… این که عاقبت این دوتا چی میشه باهم می ریم جلو تا بفهمیم … داستان بر اساس واقعیت نوشته شده و پایانی خوش داره.
حنا و بهرام و خانم شوکت با کلی خوراکی و غذا و میوه و آب میوه از راه رسیدن و هر کدوم مشغول احوال پرسی و خوروندن یه چیزی به آوات شدن… من اما با دل خون از سکوت اوات یه گوشه وایستادم و فقط نگاه کردم … حالا كه من پا پیش گذاشته بودم هم انگار بازم آوات قصد نداشت از خر شیطون پیاده بشه… تو افکار خودم بودم که یهو بهرام بهم گفت: روژان تو با حنا و مادر برید خونه… اینجا بخش مردانه اولا نمیذارن تو بمونی پیش آوات، دوما اگه بذارن هم
صلاح نیست تو بمونی… خودم هستم میمونم. ناگهان اوات به حرف میاد و میگه: نمی خواد بهرام تو هم برو همراه نیاز ندارم خودم از عهده کارام برمیام… (بهرام) نه حتما باید یکی پیشت باشه… خودم نوکرتم پیشت میمونم رفیق.. آوات تنها به لبخندی بسنده میکنه و چیزی نمیگه من اما حرفی برای گفتن ندارم و همراه حنا و خانم شوکت برمی گردم خونه.. یه هفته ای که آوات بیمارستان بود رو دیگه پامو بیمارستان نذاشتم.. همش منتظر بودم حنا یا بهرام یا حتی خانم شوکت
بیان و بهم بگن آوات سراغت رو گرفته تا دلم گرم شه که اون هم منو میخواد ولی زهی خیال باطل… آوات نه تنها سراغی ازم نگرفته بود بلکه در جواب دکتر همتی و امید که رفته بودن برای ملاقات و ازش راجع به تاریخ خواستگاری پرسیده بودن قرار مدار خواستگاری رو هم برای پانوزدهم همین ماه گذاشته بود. وقتی امید با خوشحالی بهم زنگ زد و این خبر رو داد انگار سطل آب یخ رو روی سرم خالی کردن آوات دستی دستی داشت بیرونم می کرد.. منی که همه جوره …