دانلود رمان ارثیه مادربزرگ از فاطمه حمیدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری پر از شیطنت و آتیش پاره که برای ادا کردن نذر مامان بزرگش مجبور میشه به سفر حج بره و چون ورود دخترای مجرد به عربستان ممنوعه، تن به ازدواج موقت و صوری میده اون هم با سید محمدیاسین حسینی هم کاروانی مذهبی و غیرتیش.
یک بعد از ظھر خنک پاییزی است، نسیم ملایمی گه گاه میوزد و برگ درختان زرد را میرقصاند. پراید عزیزم را در یک کوچه خلوت پارک میکنم. ھنوز قسط آخرش را ندادھ ام و حالا حالا ھا باید توی باشگاه کار کنم تا پولم کفاف اقساط ماھیانه اش را بدھد. آخرین نگاھم را به آینه میاندازم. صورتم بدون آرایش در میان آن مقنعه سرمه ای شبیه دختر بچه ھای دبیرستانی شده…
با وجود چهره بچگانه و معصومی که دارم نگاه تخس و پر شیطنتم فریاد میزند، در پس این نقاب چه اعجوبه ای نھفته است. چتری ھایم را داخل مقنعه میفرستم و به سمت دفتر حاج آقا گام بر میدارم. دفترش طبقه سوم یک ساختمان قدیمی وسط خیابانی شلوغ و پر رفت و آمد است. ساختمان فاقد آسانسور است و من باید حدود چھل بله را پشت سر بگذارم تا برسم. زیر لب به فاتحه ای به روح مامان بزرگ و ارثیه ی دردسرسازش میفرستم و به گام ھایم سرعت میبخشم…