دانلود کتاب سالوادور از مارال.میم با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
خسته از تداوم مرور از دست داده هایم، در تلاطم وهم انگیز روزگار، در بازی های عجیب زندگی و مابین اتفاقاتی که بر سرم آوار شدند، میجنگم! در برابر روزگاری که مهره هایش را بی رحمانه علیه ام چید… از سختی هایش جوانه میزنم و از عشق قدرت! سالوادور داستان دختریست که به فاصلهی یک روز از میان یک زندگی مرفه به یک زندگی معمولی سقوط میکند… و در بین تقلاهایش سالوادوری پیدا میشود که…
وارد محوطهی حیاط بزرگ بیمارستان شدیم. باران قطع شده بود، اما بوی خاک تم خورده هرزگاهی با باد سردی خودش رو یادآور میکرد خدا خدا میکردم که زودتر به ماشین برسیم به خودم میلرزیدم و زیرلب خودم رو به باد فحش گرفته بودم. صدای جهان از پشت سر اومد. -بابا! ایستادیم و به سمت جهان برگشتیم گوشی تو دستش رو به سمت دایی گرفت و گفت: بگیر شاهد با تو کار داره. دایی طوری که انگار منتظر همین تماس بود به سرعت گوشی رو از دستش گرفت و از ما دور شد. مسیر رفتنش رو نگاه کردم جهان از کنارم رد شد و
جلوتر از من حرکت کرد، من هم به دنبالش. دستهای یخ زده ام رو مشت کرده بودم و سرم رو پایین انداخته بودم که یهو جهان ایستاد ایستادن ناگهانیش باعث شد با سر بهش برخورد کنم، اما طوری نبود که دردم بگیره. چند قدمی عقب رفتم و با تعجب نگاهش کردم چشمهاش رو روی صورتک گردوند و من با تعجب اخم کردم و گفتم: چیه؟! بدون هیچ حرفی آروم اومد کنارم ایستاد اور کتش رو درآورد و روی شانهام انداخت و باصدای آرومی گفت: نوک بینیت قرمز شده معلومه سردته. گنگ نگاهش کردم اما اون بی توجه به تعجب من دوتا دستش
رو توی جیب شلوار مشکیش فرو کرد گفت: لازم نیست تشکر کنی. اه لعنت به من طوری رفتار میکنم که انگار نه پسر دیدم نه بویی از کارهایی مثل این میبرم چند قدمی جلوتر رفت به خودم اومدم، با چندقدم نه چندان بلند خودمو بهش رسوندم دوشادوش هم به سمت خروجی رفتیم. بوی ادکلن سردش با کمی بوی سیگار که از اور کتش میآمد بینیمو نوازش میکرد بی هوا گفتم: فکر نمیکردم سیگاری باشی! -منم فکر نمیکردم بچه تیزی باشی. اخم خفیفی ناخودآگاه ما بین ابروهام جا خوش کردند به سمتش چرخیدم و به نیمرخش خیره شدم …