دانلود رمان زندانی در قلب تو از زهرا جعفری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
من درسا هستم…دختری که در سن شش سالگی خانوادهی خود را از دست دادم و با عمهام زندگی میکنم.یه روز اتفاقی وقتی از خواب بیدار شدم خودم را در آغوش بزرگترین آرتیست ایران پیدا کردم.از اون روز به بعد مجبور شدم بشم نامزد صوریِ اون بشم.از اون روز به بعد کَل کَل های من و او شروع شد و نفهمیدم کی عاشقش شدم.اما انگار اون دوستم نداشت…
شب بساطش را پهن کرده بود. به تابستان نزدیک میشدیم و هوا گرمای خود را به ما هدیه داده بود. این هوا جان می داد برای خوابیدن در فضای باز ؛ برای همین با تینا که از بهترین دوستانم و هم خانه ام بود، به پشت بام خانه آمده بودیم و بساط رخت خواب را باز کردیم. کنار هم دراز کشیده بودیم و به آسمانی که ستاره هایش چشمک میزدند ، نگاه می کردیم .
تینا گفت: درسا؛ خیلی خوش حالی نه؟ لبخندی زدم و گفتم: خیلی تینا. بالاخره به آرزوم رسیدم.بورسیه گرفتم! تینا با لحنی غمگین گفت: خوش حالم برات ولی اگه تو بری دلم برات تنگ میشه. لبخند شیرینی زدم. – آی آی تینا خانم… نگران نباش عزیزم. کار ی میکنم که هیچ وقت دلتنگ نشی. تینا با کنجکاوی پرسید: – چه کاری؟! به طرفش خم شدم و دست هایم را زیر سرم گذاشتم.- مثال هر روز باهات تماس تصویری می گیرم. تینا سرش را تکان داد و نگاهش را به آسمان دوخت…