دانلود رمان بی پناه از شهین با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
خلاصه: درباره ی دختری به نام گل پناه است که در پرورشگاه بزرگ شده است تا اینکه با محسن ازدواج می کند کمبود محبت از بابت نداشتن خانواده باعث می شود خیلی زود دل به محسن ببندد عشق میان شان پررنگ است ولی تا قبل از اینکه اتفاقاتی این بین می افتد و زندگی شان از هم می پاشد چیزی از آن علاقه باقی نمی ماند جز دختری که در بیست سالگی با جنین یک ماهه اش مهر طلاق بر پیشانی اش می خورد تا اینکه …
مرتب ترین مانتو ام را از میان همان دو سه دست مانتو پوشیدم و به جای مقنعه ی رنگ و رو رفته تنها شال ام را که مشکی رنگ بود سرم کردم ساعت شش و نیم بود و فروشگاه راس ساعت هفت باز میشد و شیفت کاری من تا ساعت سه و نیم بعد از ظهر بود… قرار نبود پشت میز بنشینم همین که آقای نیکخواه پذیرفته بود تا به عنوان کسی که اجناس جدید را در قفسه ها و یخچال جا به جا میکند برایم کلی ارزش داشت حتی صد و پنجاه هزار تومان حقوقی هم که برایم در نظر گرفته شده بود.
خیلی بیشتر از آن چیزی بود که فکر می کردم قرار است به من آس و پاس که از قضا هیچ سر رشته ای در انجام هیچ کاری ندارد ، بدهند … خوشبختانه اتوبوس در ایستگاه توقف کرده بود روی اولین صندلی نشستم به جز من و راننده هیچ مسافر دیگری در اتوبوس نبود و همین باعث شد در دل لبخند بزنم زیرا هر روز با دیدن اتوبوس هایی در آن که گوش تا گوش آدم نشسته بود و بوی عطرهای مختلف که در یکدیگر مخلوط شده بودند باعث میشد حالت تهوع به سراغم بیاید.
ولی الان از پنجره ی باز اتوبوس نسیم خنک بهاری صورتم را نوازش می داد البته اگر صدای قار و قور موتور اتوبوس را فاکتور می گرفتم وارد فروشگاه شدم دیروز به همراه آقای نیکخواه چرخی در فروشگاه زده بودیم و وظایف ام را برایم شرح داده بود مردی که مسئول قسمت انبار بود چند کارتن حاوی پنیر از برند های مختلف را جلوی یخچال گذاشت و من به دقت مشغول خاک گیری و چیدن شان در یخچال شدم… از نگاه های متعجب و گاها مترحم مشتریان معذب می شدم. ولی چاره چه بود؟