دانلود رمان پایبند با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پیا، دختریست دورگه که در تمام زندگیش سعی کرده بود زیاد خود را در معرض دید قرار ندهد. تا اینکه تهدید شد از انبار قویترین اژدهای آن دوران سکه ای را بدزدد. دراگوس، اژدهایی که همه از او می ترسیدند، باورش نمیشد که کسی اجازه ی دزدیدن اموالش را به خود داده باشد. ولی وقتی دزد خود را به چنگ می آورد، جانش را بخشیده و ادعا می کند که آن دختر متعلق به اوست…
وقتی تخت مرتب شد، احساس بهتری داشت و به نظر میآمد کمتر جلوی چشم قرار گرفته است .البته کاملا مشخص بود که او و دراگوس شب گذشته با همدیگر بر روی آن تخت خوابیده بودند ننداخت. CNN اند. نگاهش را به آن دو گریفون که در حال نگاه کردن به شبکهدراگوس وارد اتاق شد. پیراهنی مشکی و جذب پوشیده و بوت به پا داشت، مشخص بود که همچنان آماده جنگیدن است. از کنار او رد شد تا یک جفت صندل برداشته و آن را بپوشد. نگران کفشهای تنیسش بود، آنها برایش بسیار مناسب و راحت بودند.
البته، شک داشت که بتواند خون خشک شده را از روی آنها پاک کند. دراگوس آنها را به سمت طبقه پایین هدایت کرد و پیا مجبور بود تقریباً به دنبالش بدود تا بتواند به
پایش برسد .رون و گریدون نیز پشت سر آنها حرکت می کردند. پیا نگاهی به اطراف خود انداخت و سعی کرد تا جایی که می تواند آنجا را زیر نظر بگیرد. البته هنوز نتوانسته بود پنت هاوس را به درستی نگاه کند، چه برسد به طبقه ای که در حال راه رفتن در آن بودند. از کنار یک اتاق ورزش، همراه با وسایل هوازی، وزنه، هالتر و دیگر وسایل بدن سازی گذشتند.
به چهار وایری که در آنجا مشغول تمرین شمشیر زنی بودند نگاه کرد و تقریباً به یک دیوار برخورد کرد. دراگوس بلافاصله دستش را بالا آورد و مسیرش را تغییر داد. دراگوس راه را برایشان باز می کرد. مردم با دیدن او در حال نزدیک شدن، سلام کرده و با احترام از کنارش دور میشدند. پیا سعی کرد بر روی چهره های نا آشنا تمرکز نکند. به اتاق کنفرانس رسیدند. اتاقی که همچون بقیه اتاق های برج بسیار بزرگ و وسیع بود. همان لحظه هم چند نفر در اتاق حضور داشتند…