دانلود رمان در ازای مرگ پدرم از نازنین آقایی و فاطمه زایری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یه پشتیبان… یه تکیه گاه… یه مامن امن… از دست میره…از دستای دختری میره که سهمش از خانواده فقط یه پدر بود… پدری که براش پدر بود، مادر بود و قوم و خویش… وبه نوعی تمام دنیاش! بعد از مرگ پدرش زندگیش دستخوش تغییراتی میشه… یه پدر جدید وارد زندگیش میشه… پدری که اومده تا جبران کنه… تا ادای دین کنه….
سجاده اموجمع کردم سوزش معده ام باعث شد قیافم مچاله بشه… سجاده رو سرجاش گذاشتم و دستی به شکمم کشیدم شام نخورده بودم… و سیر بودنو بهانه کرده بودم تاخودمو تو خونم حبس کنم… دلم نمی خواست از سوییت خودم بیرون برم چون می ترسیدم از روبه روشدن با پاکان… هر چقدر هم که اقا نادر… یعنی بابا بود اما بازهم از نگاه هاش و پوزخنداش درامان نمی موندم… اماحالا صبح بود و مسلما مردی که به راحتی. وارد حریم زن ها میشد برای نماز صبح بیدار نمیشد…
به خودم تشرزدم: آیه قضاوت نکن! تو یه چیزو می بینی خداهمه چیزو استغفرالله ی گفتم و چادرمومرتب کردم و به سمت دررفتم قفلشو باز کردم و از چند تا پله بالا رفتم… سرکی به اطراف کشیدم .توگرگ و میش هوا هاله ای از نور خونه رو پوشونده بود و می تونستم به اطراف دید داشته باشم طبق حدسم کسی نبود… سریع با حالت دو رفتم آشپزخونه و به داخل یخچال سرک کشیدم توش هر چیزی پیدا میشد جزغذا پس پاکان و بابا چی خورده بودن ؟؟ نگاهمو به اطراف چرخوندم که با قوطی های پیتزا تو سطل زباله مواجه شدم.
آه ازنهادم بلند شد… کاش سهم من رو نگه می داشتن!! دوباره به نون و پنیر پناه بردم و تا خواستم در یخچال رو ببندم با دیدن خیار و گوجه چشمام برق زد… می تونستم حسابی دلی از عزا در بیارم… سریع همه چی رو آماده کردم و سر میز نشستم و لقمه بزرگی گرفتم و داخل دهنم به زور جا دادم و با لذت شروع کردم به جویدن درحالی که بخاطر طعم بی نظیر مخلوط شده خیار و گوجه و پنیر لبخندی رو لبام بود یدفعه با دیدن مرد قدبلندی تو درگاه در لبخند رو لبم ماسید وقتی مرد قد بلند یه قدم به جلو اومد و نور رو صورتش تابید چهره ی پاکان نمایان شد…