دانلود کتاب چشمات سگ داره از مسیحه زادخو با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ورویا وقتی زنده می شود که در پس نوازش آوازت زندگی معنا میابد وخاطرات گذشته ام در فراموشی من و لبخند احساست جان می گیرند بمان و خاطراتم را با صدای دلنوازت زنده کن. یوسف -چشمات سگ داره. پوزخند زدم وگفتم: حواست باشه گازت نگیره خیلی هارن…
بادکنک رو که باد کردم همون حین رفتم اتاق حسام بادکنک رو پشت سرم مخفی کردم. بی سرو صدا داخل اتاقش شدم دمر خواب بود خیلی بامزه خوابیده بود بالا تنشم لخت. لبخند زدم در رو باز گذاشتم و چند قدمی جلو رفتم و بادکنک رو با لبخند شیطونی ترکوندم. بیچاره حسام چنان از خواب وحشت زده پرید که زل زده بود بهم هاج واج. با خنده از اتاق پا به فرار گذاشتم و تازه صدای فریادشو شنیدم
و گفت با عصبانیت: -میکشمت دیونه ،اگه دستم بهت نرسه. در رو که بستم می دونستم حوصله نداره دنبالم بیاد پشت در اتاق ایستادم هنوز آثار خنده رو لبام بود نفس نفس میزدم. نفس عمیقی کشیدم و سمت اتاق حامد رفتم خیلی آروم دست گیره رو پایین دادم اونم هنوز خواب بود به پهلو وخوشبختانه این یکی یکم خوابش سنگین تره. نگاش کردم رکابی و شلوارک تنش بود پشت بهش بودم که لیوان آب رو پر کردم.
به آرومی و یواش یواش به نرمی آب رو بین پاهای حامد ریختم یه تکونی خورد لبخندم عمیق تر شد همون طور آب میریختم که یه دفه از خواب پرید. من هم به سرعت نور از اتاقش با ترس وخنده خارج شدم صدای فریادشو شنیدم و گفت: «عوضی فکر کردم خیس کردم» آی خدا چه ذوقی کردم من. برگشتم تو چار چوب در بودم زبونمو واسش در آوردم با خنده گفتم: -حال کردی؟ سعی کرد لبخندشو مخفی کنه…