دانلود کتاب به رنگ یاقوت از پریا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درباره دختری که یک مرد خیلی خشن و پولدار که رییسش هم هست عاشقش می شه و برای به دست اوردن روشا هر کاری می کنه ولی نمی دونه که بعد از به دست اوردنش روشا از شهاب متنفر میشه بعد از یک سال روشا حافظ شو از دست می ده و این فرصت خوبی واسهی شهاب تا دل روشا رو بدست بیاره. رمان فلش بک هست…
دست های لرزونم رو با کلافگی و ترس توی کیف شلوغم بردم و جیبیم رو از توش بیرون کشیدم. از توی آینه پشت سرم رو نگاه کردم که قلبم از وکوبش قلبم به شکل سرسام آوری زیاد شد. گردنبندم رو زیر شالم مخفی تاریکی هوا و ساعتی که با عقربه مدام توی سرم جیغ و شهر این ساعت می کشید که خیلی وقته بیرون از خونم و شهر تو این ساعت ناامن تر از همیشس، به پاهام قوت داد و قدم هام رو تند تر کرد. ولی صدای زیاد شدن دور موتور ماشین و نور چراغش که نزدیک
شدنش رو بهم نوید می داد دست و پام رو فلج م کرد و قلبم رو توی مشتش فشار داد. گوشیم رو از توی کیفم چنگ زدم و شروع کردم به دویدن. پس آدم های این شهر لعنتی کجان؟ چی کار باید بکنم؟ جیغ بکشم؟ بین اینهمه بوق و شلوغی کسی هست که بشنوه؟ درصد شک داشتم و تمام حس و حال بدم رو پای بدبینی ام گذاشته بودم. با زیاد شدن سرعت ماشین و موازی اومدنش مطمئن شدم که اینهمه راه رو اتفاقی با من نیومده. شماره ی بابا رو گرفتم و گوشی رو کنار گوشم گذاشتم.
مغزم قفل شده بود. با شنیدن صدای زنی که نداشتن اعتبارگوشیم رو یادآوری می کرد و یادم افتاد که خیلی وقته گوشیم شارژ نداره و برای همینه که از سر شب نتونستم با بابا تماس بگیرم. کلافه و پر حرص گوشی رو توی کیفم پرت کردم و سریع خودم رو از خیابون اصلی دور کردم و توی فرعی پیچیدم. لبخند و ذوق داشت آروم آروم توی وجودم جوونه میزد که با صدای ترمز شدید ماشین و باز شدن در قلبم ایستاد و نفسم رفت. هزار و یک احتمال بد و هزار و یک فکر بدتر توی ذهنم چرخ میخورد…