دانلود کتاب طرد شده (جلد اول) از جیمن ایو با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پدرم مرتکب یه اشتباه وحشتناک شد و فقط من باقی موندم تا تاوان کارش رو پس بدم! به عنوان گرگینهای که تو یه گروه قدرتمند بزرگ شده؛ من باید به بهترین شکل ممکن زندگی می کردم. اما بعد از اینکه پدرم سعی کرد رهبرمون رو به قتل برسونه، به من برچسب یه خائنِ منفور، طردشده، کثیف و به درد نخور زده شد! وقتی دیگه نتونستم زندگی بین گرگینههای گروه رو تحمل کنم، فرار کردم؛ اما ظاهرا اونها دوست نداشتن کیسه بوکسشون که من بودم رو از دست بدن. تورین، پسر رهبر گروه، اومد…
اگه حواس قوی گرگم که بعد از تغییر شکلم پیشرفته تر هم شده بود رو نداشتم؛ فکر می کردم که تمام مرده ان. گرگینه های اطرافم همه چیز بی حرکت و ساکن بود. به آرومی به سمت جلو قدم برمی داشتم و سکوت عجیبی که فضا رو پر کرده بود تنها همراه من تو هوای گرگ و میش بود. زمین های تور ما معمولا هیچوقت تا این حد تو سکوت غرق نمیشه اتفاقا اینجا همیشه پر از سر و صداست؛ مخصوصا بخاطر جشن های مختلف گرگینه ها
چه تو شکل انسانشون و چه تو شکل گرگشون همیشه این فضا رو پر از هیاهو و شادی میکنن. اما الان به جز خورشیدی که کم کم داشت طلوع می کرد و بالا و پایین رفتن قفسه سینه ی گرگینه ها، هیچ نشونه دیگه ای وجود نداشت که ثابت کنه اینجا زندگی جریان داره. به سمت جلو حرکت می کردم و با احتیاط از بین گرگینه ها رد میشدم حواسم رو کاملا جمع کرده بودم که پاهام به هیچکدومشون برخورد نکنه. باد از لابه لای چمن ها رد میشد و
اون ها رو به رقص می آورد. می تونستم حس کنم که چمن ها دارن پاهای برهنه ام رو نوازش میکنن. به تنها چیزی که فکر می کردم این بود که دوباره فرصتی برای فرار نصیبم شده بود و من قصد نداشتم که زمانم رو تلف کنم. من باید این پیوند لعنتی که منو به گروه تورما مرتبط میکنه رو بشکنم! پیوندی که منو به تورین وصل میکنه. تورین یه بی همه چیز لعنتی! حالا که به شکل انسانم برگشته بودم، آرزو می کردم که ای کاش این فرصت پیش میومد تا…