دانلود کتاب بانوی رنگی از شیوا اسفندی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
شایلی احتشام، جاسوس سازمانی مستقلِ که ماموریت داره خودش و به دوقلوهای شمس نزدیک کنه. اون سال ها به همراه برادرش برای این ماموریت زحمت کشیده ولی درست زمانی که دستور نزدیک شدنش، و شروع فاز دوم مأموریتش صادر میشه، جسد برادرش و کنار رودخونه فشم پیدا میکنن. حالا اون جدا از کار و دستور، یه انگیزه شخصی هم داره، انتقام از دو برادر شمس، قاتلای عزیز تر از جونش… من شایلیام… جاسوسی که عاشق رئیس مافیا شدم. مردی که قرار بود زمینش بزنم و مردنش و تماشا کنم. نزدیکش شدم تا ذرهذره به زندگیش نفوذ کنم و قطرهقطره خونشو بمکم اما…
مثل هر روز صبح لباس ورزشیمو میپوشم کلاه مانتو ورزشم و سرم میکنم و به سمت پیست دوچرخه سواری نزدیک خونه ام میرم. آدمای اشنای اهل ورزش هر روز صبح و میبینم و بعضا با لبخند يا تكون سر بهم سلام میدن. من سه سال به این روش زندگی کردم، بعد از این ماموریت چطور میتونم به خود واقعیم برگردم؟ امروز بعد از مدتها جور دیگهای شادم از ته دل به لبخندشون، جواب میدم و اینو مدیون آقایونی هستم که خودشون داوطلبانه دارن قبرشونُ میکنن و نمیدونم اصرار به دیدار با چه شخصی و دارن. به دنده دوچرخه نگاه
میکنم و تصمیم میگیرم که کمی سنگینش کنم همونطور که با دنده مشغولم، یهو بی هوا کسی جلوی دوچرخه ام میاد و قبل اینکه بخوام ترمز کنم یا بیفتم دست مردونه عضلهایش از وسط فرمون میگیره و دوچرخه رو با همون دست ثابت نگه میداره. قبل از اینکه بخوام بیفتم یه پامو از رکاب روی زمین میزارم و به همون پا تکیه میدم. با مشت محکم روی ساعدش میکوبم و سرمو با اخم بالا میارم و میتوپم. -چیکار میکنی اما همزمان نفس تو سینهام حبس میشه و یکه خورده نگاهم میچرخه بین دو برادر شمس. يكيشون جلوی دوچرخه ام
و اون یکی دست به سینه کمی عقبترش ایستاده و هر دو با اخم و طلب کاری نگاهم میکنن. لباسای ست ورزشیشون و که میبینم تو دلم میگم یه روزی کاری میکنم که حسرت کارای دو نفره به دلتون بمونه و با کینه نگاهشون میکنم. تعجب میکنم که چرا خودشون پیگیر شدن و شخصا سد راهم شدن من منتظر وکیلشون بودم. چشم میچرخونم و متوجه میشم چند نفری تو لباس عادی دور و برشون هستن. پسری که جلوی دوچرخهام و گرفته کمی میاد جلوتر و تقریبا خم میشه توی صورتم که باعث میشه فوری سرمو ببرم عقبتر …