دانلود رمان خرگوش کوچولو از MAHTAB.H با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سرم رو همون طور که روی پاهای پدر بود به شکمش مالیدم که پدر سرش رو از روی لب تابش بالا آورد و نگاه کوتاهی بهم انداخت. _ وروجک چی کار می کنی؟ بی حال جواب دادم. _هیچی خوابم میاد. _پس پاشو برو توی اتاقت بخواب .
چشم های خمار خوابم رو به زور باز کردم و گفتم: نه اصلا خوابم نمیاد می خوام بغل شما بمونم. لطفا. پدر لب تاب رو کنار گذاشت و نگران از جام بلندم کرد و نشوندم روی پاهاش. اما قبل از این که بخواد کاری بکنه سرم رو روی شونه اش گذاشتم و چشم هام رو برای به خواب لذت بخش بستم .
_ تو چرا این قدر داغی دختر؟ از کی تب کردی؟ چرا بهم نگفتی؟ از صبح حس کرده بودم که یه چیزیم هست اما چیزی به پدر نگفته بودم. آخه پدر پزشکه و همیشه یه چند تا آمپول توی کیفش داره. اگه بخواد بهم آمپول بزنه چی؟ وحشت زده سرم رو از روی شونه اش برداشتم و…