دانلود رمان پاییز یخ زده از کوثر شاهینی فر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ماجرای ۳ دوست پاییزِ گیر کرده بین هامون و ساشا ماجرای یک تعرض! بین عشق و نفرت و در آخر انتقام …! ساشا رییس یک باند که برای اهداف خودش همسر رقیبش رو به غنیمت می بره! همه چیز از آزار دادنی شروع میشه که ریشه در عشق داره!
پژمان داخل میاد… من جاروی دسته بلندی که دستم مونده هنوز رو به دیوار تکیه میدم. ساشا در ساختمون رو باز می ذاره و خودش داخل میاد! دست به سینه رو به ورودی ساختمون می ایسته که پژمان سرکی میکشه و با دیدن ساشا لبخند گل و گشادی می زنه و میاد تو .. _ به داش ساشا ؟ ! ساشا اخم کرده میگه: دیشب کجا بودی؟! پژمان به وضوح جا می خوره و میگه: چه خبره؟… یعنی چی کجا بودم؟! ساشا با همون اخم باز
می پرسه: یعنی از دیشب که خونه ی رخساره پارتی بودی کدوم گوری رفتی؟! پژمان بی مکث میگه : عشق وحال! ساشا سمت دیواری میره که جارو به اون تکیه داده شده… خونسرد مشغول باز کردن جارو از دسته ش میشه و باز میگه: ۱ سال پیش که خواستی جنسای بندر رو از بابات بالا بکشی… وقتی اونقدر زدمت که خون بالا آوردی، گفتی گوه خوردم!.. گفتی.. پژمان بین گفته ش میگه: چ.. چی شده!؟ دیگه خونسرد نیست!…
ساشا بی هوا سمت پژمان برمی گرده… سمت راست پژمان ایستاده و بی هواتر انتهای دسته جارو رو روی شکمش میکوبه که پژمان با آخ بلندی سرپا خم میشه! من هیعی میکشم… ساشا دستی به موهای آشفته ش میکشه تا درستشون کنه و میگه: بابات گفت نسناسی از سر و روت میباره و نمیشه آدمت کرد… گفتم من ادمش میکنم… نگفتم؟! صورت پژمان کبوده.. رگ های گردنش از درد بیرون زدن… بی رمق روی زمین زانو میزنه …