دانلود رمان آیا او یک مرد است؟ از سینگل به گور با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آرین پسری که برای انجام ماموریتی خودش رو شبیه دخترها می کنه و به خوابگاه دخترانه می ره …
تبسم؛ با نارضایتی به تصویر منعکس شده ی پیراهن یقه قایقی که تنم بود خیره شدم. بالا تنش با گلهای قرمز رنگی پوشیده شده بود و نوار قرمز نازکی دور کمر قرار می گرفت باقی لباس یاسی رنگ بود که دامنش که تا بالای زانوم بود چند لایه تور بود و آخرین لایه توری که روشون قرار گرفته بود مشکی رنگ بود که باعث شده بود دامنش یاسی مشکی دیده بشه. دوست نداشتم دیگه تو هیچ مهمونی ای شرکت کنم اما می ترسم، از تنهایی خیلی می ترسم از وقتی که طرد شده بودم از سمت همه، می ترسیدم.
مهمونی شروع آشنایی من و اون بود، اصلا دلم نمی خواست همچین جاهایی دیگه برم. درسته که پیراهن قشنگی بود ولی به هیچ وجه دوست نداشتم همچین لباس کوتاهی رو بپوشم، اما آریانا عجله داشت و نمی خواستم به خاطر من مهمونی که دوستش ترتیب داده بود رو از دست بده. نمی خواستم بیشتر اذیتش کنم. حتی پول لباس رو هم اون می خواست بده، این خجالت آور بود. دوست نداشتم لباسی بپوشم که جلب توجه کنه، اما چاره ای نبود باید عجله می کردم. پوشیدن همچین لباسی جلوی مردا…
اصلا با عقایدم سازگار نبود… حس می کردم دارم گناه می کنم… گناه… منی که حالا سر تا پا گناه شده بودم داشتم در مورد این فکر می کردم که پوشیدن همچین لباسی باعث میشه احساس گناه کنم؟! درش آوردم و به سرعت مانتوم رو تنم کردم. از پرو که بیرون رفتم، آریانا نگاه متعجبش رو حوالم کرد اما چیزی نگفت. لباس رو برام خرید و من بازم احساس خجالت کردم، نمی دونم چطور باید این همه لطفش رو جبران کنم. اگه اون بهم کمکی نمی کرد نمی تونم حدس بزنم چه اتفاقی برام می افتاد…