دانلود رمان در آغوش باد از نیلا با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درمورد ستاره حکمت که بخاطر چک برگشتی به زندان میوفته ودراونجا باسرگردامیرپارسا اشنا میشه واونجا اول ماجراهای ستاره وشرطی که زمانی شاکی ستاره برای رضایت می گذاره و…
از اين اسم ها و مكان ها واهمه داشتم اداره پلیس… کلانتري… مامور… اما حالا دقیقا جلوي در ورودي اداره پلیس ايستاده بودم و مستقیما بهش نگاه مي کردم… ساعت 05:5 دقیقه بود… دلم مثل سیر و سرکه مي جوشید… دستامو بهم فشار دادمو گوشه لبمو به صورت ناجوري گاز گرفتم… به اطرافم نگاهي کردم و تو دلم نه اينجا مربوط به کار من نمیشه… شايد گفتن اين حرف با خودم….
براي ايجاد کمي ارامش و امنیت کافي بود… اما واقعیت اين بود که حتي کوچكترين تاثیري در نگراني و اضطرابم نداشت… از موقعي که از ماشین پیاده شده بود… از جام جم نخورده بودم و به در رو به روم خیره شده بودم… و پام و دلم تو دوراهي رفتن و نرفتن گیر کرده بود که با يك صلوات اولین قدمو برداشتم و از خیابون رد شدم …به در ورودي نزديك شدم و وارد قسمت نگهباني شدم…
با اينكه اول صبح بود… اما انگار نزديك ظهر بود که مردم هي مي رفتن و مي امدن… خواستم وارد محوطه بشم که سرباز جلوي در صدا م کرد: با کي کار داريد خانوم؟ با رنگ پريدگي برگشتم طرفش -من… من… سرباز- کدوم قسمت مي خوايد بريد؟ اب دهنمو قورت دادم: -به من گفتن که امروز بیام اينجا سرباز- کي بهت گفته؟ راست مي گفت… من حتي اسم اون پلیس رو هم نمي دونستم…