دانلود رمان بی بی بیدل از یاسمین منصوری با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این رمان در مورد دختری قبار باز است که به نوعی بیماری توهم مبتلا است کارایی می کرد که یادش نمی موندن یا دچار توهم و خیال میشد تا اینکه با یه مرد آشنا میشه و می خواد کمکش کنه و …
از اتاق که بیرون رفتم آزاد توی آشپزخانه ایستاده بود. به کابینت تکیه زده و توی فکر قهوه می نوشید. صبح بخیرم را با سر جواب داد. اهمیتی به بی محلی کردنش ندادم. به این رفتارهایش عادت کرده بودم. وقتی داشتم قهوه می ریختم تا سردردی که از الکل نوشیدن دیشبم دامنم را گرفته بود را التیام بخشم، حس کردم، بوی عطر شدیدتر شده. مطمئنا بوی عطر آزاد بود… انقدر بو کشیدم و به مغز علیلم فشار آوردم تا بالاخره با هر پلکی که زدم یک صحنه جلوی چشمم آمد و کم کم همه چیز را به خاطرم آوردم.
انقدر در آن لحظه شوکه شده بودم که دست هایم می لرزیدند و نتوانستم برای خودم قهوه بریزم. ماگ را روی کابینت گذاشتم و با بهت و حیرت به سمت آزاد برگشتم. طوری متعجب و با چشم های درشت شده نگاهش می کردم که از فکر خارج شد و تکیه اش را از کابینت گرفت: -چیه؟ جن دیدی؟ زبانم را به زور در دهان خشک شده ام چرخاندم. باید چه غلطی می کردم؟ می پریدم و می زدمش… داد و بیداد می کردم و توبیخش می کردم یا اینکه اصلا به روی خودم نمی آوردم؟ راه سوم بدترین راه حل بود و من دقیقا بدترینش را انتخاب کردم.
نگاه معنی دارش را همانجا پشت سر رها کردم و با شتاب و هول زده به سمت اتاق زیر پله ها دویدم. همانجایی که دیشب خوابیده بودم. هنوز به اتاق نرسیده بودم که آزاد صدایم زد. در جایم ایستادم و لب گزیدم اما برنگشتم. با خودم گلاویز بودم که باز صدا زد… چیزی نمانده بود زیر گریه بزنم و به بازویش آویزان شوم و خواهش کنم که می شود دیشب را بین کل فراموش کنی؟ به ناچار به سمتش برگشتم اما از نگاه کردن مستقیم به چشم هایش پرهیز می کردم. از آشپزخانه خارج شد و من ناخودآگاه گارد گرفتم و کمی عقب رفتم….