دانلود رمان کوچ پرستوها از گیتا قنبر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پرستو دختر جوان و زیبایی است که علاقه ی زیادی به تحصیل دارد و به همین خاطر خواستگاری پسرعمویش حسین را که از بچگی به نام هم هستند را رد می کند. رابطه ی دو خانواده بر سر این موضوع سرد شده و حسین که بورس تحصیلی دارد با ناراحتی برای ادامه تحصیل از کشور خارج می شود… با خواستگاری امیر که دوست صمیمی برادر پرستو است و وضع مالی خوبی دارد پدرش به او برای ازدواج فشار می آورد و پرستو ناچار به عقد وی در می اید…
با قیافه اي غصه دار کتابم را برداشتم و به گوشه اي پناه بردم تا درس بخوانم. ظرف هاي شام را می شستم که مادر نزدیکم آمد و گفت: -پرستو ببینم، امیر را دوست داري یا نه؟ -من هنوز معنی دوست داشتن را نمی دانم کمی که فکر می کنم از اینکه حسین را جواب کردم ناراحتم. چون اگر بنا بود به این زودي ازدواج کنم فکر می کنم اگر زن او می شدم خوشبخت تر بودم. -ولی امیر هم پسر خوبیه. انشاالله که خوشخت شوید. عمویت توقع داره براي عذرخواهی به پابوسشان برویم. حالا می فهمند که براي تو شوهر قحط نیست.
من هیچ وقت تو را سبک نمی کنم. -خبر ندارید که از من سبک تر کسی نیست. بعد از اتمام ظرف ها تا نیمه هاي شب تست فیزیک زدم. چون که می دانستم فردا حتما باید به آقاي کاشفی جواب پس بدهم. ساعت 8 به مدرسه رسیدم. بچه ها گفتند: -پرستو، آقاي کاشفی دنبالت می گشت به دفتر مدیر رفتم و آقاي کاشفی را در گوشه اي دیدم که مشغول صحیح کردن یکسري اوراق بود. تا منو دید گفت: -خانم رضایی این تست ها را ببرید امشب حل کنید و فردا براي من بیاورید. -آخه آقاي کاشفی ما امشب مهمان داریم.
می دانم که نمی رسم. -خیلی خوب. براي دو روز دیگه بیاور، می خواهم ببینم تا چه حد می تونی تست بزنی. براي خودت ساعت بگذار بعد حل کن. -چشم و خیلی ممنون پیش بچه ها برگشتم. پروانه گفت: -اینها چیه؟ -تست فیزیکه. آقاي کاشفی داده تا حل کنم -خوش به حالت خانم پارتی ات خیلی کلفته -ما اینیم دیگه. و دو تایی خندیدیم.گفتم: -پروانه وقتی یادم می افته که امسال، سال آخرمه و دیگر شاید دوستانم را نبینم دلم می گیره، این روزها اصلا دوست ندارم به خانه بروم. متاسفانه این ایام هم مثل برق و باد در حال گذر است…