دانلود رمان تاراج از شفیقه مشعوفی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که بی محبت پدر بزرگ شد زیر دست ناپدری دختری که روی پای خود ایستاد و زیر بار حقارت نرفت نابرادری که قاتل شد اعدام شد دختری هم لکه دار شد و مردی برای انتقام برخاست و هدفی جز به تاراج بردن جان و روح ”یغما“ ندارد…
از زبان راوي (سوم شخص) سیروان؛ تنش سرد بود… تن ظریف یغما در آغوش سیروان سرد بود… مادر جان گریه سر داده بود و زیر لب قربان صدقه ی این دختر می رفت و براي تنهاییش دل می سوزاند… سیروان تن ظریف یغما را در ماشین گذاشت خودش هم سوار شد… مادر جان: مادر کدوم بیمارستان می بري؟ سیروان با کمی نگرانی ولی ارامش در حرکاتش استارت زد و گفت: می برم(…) به نجمه خانوم خبر بدین… مادر جان سر تکان داد و در یک چشم به هم زدن ماشین سیروان از پبچ کوچه رد شد.
نگاهی به صورت درهم از درد یغما کرد و پایش بی اختیار محکمتر پدال گاز را فشرد… لعنتی به بانی و باعث این حال دخترکی که آرامش می کرد فرستاد… دو ساعت بعد این منبع آرامش را زیر اکسیژن و چند دم دستگاه دیگر دید… عامل این حالش شوک عصبی و نخوردن چند روزه ي قرص ها ایزوپرامیل… حالش را درک نمی کرد… بیشتر از دو ماه هست حسی جز نفرت و کینه نداشت و حال… حسی چون نگرانی بیش از حد همه ي حس هاي منفی را تحت شعاع قرار داده بود… نگرانی براي این هدفش…
هدفی براي کمر شکستن حاج رضا… نگرانی براي دخترکی قرتی و پر ارامش. دخترکی تنها… و شاید نقطه ضعف چند نفر مهم… نجمه هراسان و نگران با محمد به طرفش دویدند… چشمان تر نجمه… و نگران محمد… نجمه- یغما کجاس اقاي کبیري؟ چیشد یهو. نگاه سیروان محمد خوشگل و جذاب فامیل را کاوید: زیر اکسیژنه… شک عصبی بود قرص هاشم چند روز بود نخورده. نجمه بی حال روي صندلی سبز: دختره ي لجباز گفتم تموم شد زود بخر خطر داره نخوردنش… سیروان اخم کرد رو بهش گفت: مشکلش چیه…