دانلود کتاب بی دین و دلبر از آزاده منزه با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مایل ها دور تر از خط انتظار اطرافیانم، چشم من شیفته ی مرد سخت و ثروتمندی شد که شهرت داشت و اعتبار. هزاران رقیب و سردوئوندم، طناز شدم و صبور. سعی کردم زخم هاش و بشناسم و فرصت هارو برای مرحم شدن شکار کنم. حالا این منم معشوقه ی یاغی و سرکش اهورا کیهان. همسر خواننده و نوازنده ی معروف که استاد موسیقی من بود. بر خلاف تصور همه تصاحب قلب مردی که عاشقشی کار سختی نیست. کافیه جسارت و عشق کافی رو داشته باشی…
تو اوج خواب بودم که احساس کردم چیزی نوازشگونه روی صورتم کشیده میشه از حالت بیدار کردنش فهمیدم سعیده. بیدار شده بودم اما چشامو باز نکردم یه حس آرامشی بهم دست می داد با نوازشاش. یه لحظه به این فکر کردم که خوش به حال زنش من که خواهرشم اینطوری آروم میشم وای به حال اون. از فکر خودم لبخند محوی زدم اما زود جمعش کردم نباید می فهمید من بیدار شدم.
باز می خواستم بخوابم که گونشو به گونم چسبوند و گفت: جوجوی من چطوره؟ اه اعصابم خورد شد نشد یه بار مثل آدم خودمو به خواب بزنم به حالت التماس گفتم: سعید فقط یه کم دیگه بخوابم! گونمو بوسید و گفت: نمیشه جوجو ارمغان زنگ زد گفت تا نیم ساعت دیگه میاد دنبالت برین کلاس. چشامو کامل باز کردم و به چشای خوش رنگش دوختم. رنگ چشماش به چشای مامان رفته بود.
برعکس من که چشمام آبی بود و به پدر جان رفته بودم! وای که من عاشق چهره ی جذاب و مهربونش بودم البته مهربون فقط در برابر من وگرنه از نظر بقیه ی دخترا کمی تا حدودی مغرور و از خود متشکر جلوه می کرد! با صداش منو متوجه خودش کرد چاشنی اخم شیرینی گفت: هی خانوم خوردی منو، دستامو دور گردنش حلقه کردم و با حالت بچگونه ای گفتم: نموخوام، امروز پیش تو میمونم من هیچ جایی نمیرم…