دانلود کتاب ساری گلین از کیمیا ذبیحی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستانی پر از عشق و هیجان، اجبارهای تلخ و شیرین و ازدواج هایی ناخواسته و اجباری، مرگ عشق و قاتلی که… گونش دختری از ایل شاهسون های اردبیل، که پس از به قتل رسیدن شوهرش، تن به ازدواجی ناخواسته میده، ازدواج با خان زادهای مغرور که دلش از سنگه و هنوز هم داغ دار به قتل رسیدن برادرشه…
صدای خنده و هل هله ای به گوش نمی رسید. تنها صدای خواندن *عاشق چی لار بود که مردم را سرگرم می کرد و به همه می فهماند که ای ملت، اینجا جشنی برپاست! برقصید! شادی کنید! اما حتی خود آنها هم ذوقی در صدایشان نداشتند. عروس کشانم، میان آن ملت سرد و بیروح به خوبی انجام شده بود! مرا از اسب زینت داده شده ام پیاده کردند و به طرف خانه جدیدم بردند. زنها گاه گاهی می خواندند.
اما می توانستم قسم بخورم که این صدایشان، هیچ شادی و ذوقی در خود نداشت. انگار که مرده ای را در تابوت به سمت خانه ابدی اش رهسپاری می کنند… همانقدر ساکت، و همانقدر بی روح بودند… وارد *کومه شدم، و دقایقی بعد از من خانزاده داخل آمد. نگاه از او گرفتم و به صدای کمرنگ ملتی که داشتند پراکنده می شدند چشم دوختم. تکین به قدری بی رغبت بود که حتی افسار *قره را به دست نمی گرفت.
فقط گاهی، هم قدم با آن، و کنار من راه می آمد تا این مراسم هم به نحو احسنت، انجام شود. درکش می کردم؛ آرزوی هیچ مرد مجردی نبودم! با یادآوری اتفاقات چند روز قبل، دلم بیش از پیش در سینه ام فشرده شد. نفسم را با حالت آه ماننده به بیرون فرستادم و به طرف صندلی چوبی گوشه خانه رفتم. خواستم روی صندلی بنشینم که متوجه نگاه خیره ی تکین، روی خودم شدم. بی حرف، من هم نگاهش کردم و هیچ نگفتم…