دانلود کتاب در جگر خاریست از نسیم شبانگاه با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قصه نفس، قصه یه مامان کوچولوئه، کوچولو به معنای واقعی… مادری که مصیبت می کشه و با درد هاش بزرگ میشه. درد هایی که مثل یک خار میمونن توی جگر. نه پایین میرن و نه میشه بالا آوردشون…
تمام مدت صـدای مامی مامی از تخت کناری میاد، بچه هایی که میخواستن قلیون بکشن و از تخت ما جدا شده بودن… فقط به خاطر بچه های من… هرچند خیلیم بد نشد… هر چی لازم بود که شبنم و محبوبه و ساینا و نرگسو شیوا و سوگل به آقایون برسونن بلند بلند به نفسو حنا و این یکی محبوبه و زهرا و ترانه میگفتن… نگام میره پی ترانه… کمی لاغر شده… میگه کمی امتحانا شو سخت گذرونده… ولی انگار خوب گذرونده… خودش که میگه
خوب گذرونده… و من میدونم که خوب گذرونده… میدونم که خوب درس میخونه تا زحمتای من هدر نره… میگه شرمنده ام که تو این آشفته بازار باری شدم روی دوشت… و میدونه که منتی نیست ولی میگه… میگه تا من بدونم میدونه دارم براش زحمت میکشم… میدونم، میدونم عزیز… همینقدر که قدر خوبی میدونی بسـه… همینقدر که نگران نمیکنی بسه… تو بار نیستی… تو بار نیستی… تو خواهری.. تو یتیمی… یتیمی تو تقصیر منه… یتیمی
تو تقصیر منه… این عذابم میده… همونطور که حدس میزدم زودتر از ما برگشته بود… آبتین از دست ما چای دم به دیقه ترانه کلافه شده… آذین با سوالاش سوگلو کلافه کرده… رو پاش نشسته و در حالی که داره با لبه های چادرش ور میره در مورد پوشش و فلسفه این پوشش سوالای گاها تکراری میپرسه… محبوبه دیگه از غیر مستقیم گفتن حرفاش خسته شده و خیلی شیک داره با همون پسره ظاهراً کل میندازه و باطناً شماره رد و بدل میکنه…