دانلود کتاب هفت روز شاد (جلد دوم) از شقایق لامعی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
“تو آمدی که دنیای مرا زیر و رو کنی” میدانی اولینبار کی حس کردم که دوستت دارم؟ دوست داشتن که نه؛ میگویم “دوست داشتن”، چون نامی برای حسِ جدیدم، پیدا نکردهام. اما حس عجیبِ خوشایندی بود، که به سراغ من آمد. دلم یک جوری شد در آن لحظه؛ نمیدانم دقیقاً چه جوری اما انگار چیزی در دلم تکان خورد و بعدش یک دنیا حسهای مختلف داشتم در وجودم که نمیدانستم باید چه کارشان کنم! فکر میکنم آنچه که تکان خورد، دروازهی احساساتم بود…
با ناراحتی، به رزهای قشنگم نگاه کردم و تو اضافه کردی ” با یه تزئین سبز هم تکمیل بشه. ” برگشتم به سمتت و عمیق نگاهت کردم؛ سلیقه پیدا کرده بودی در انتخاب گل! چرخیدم و رفتم به طرف رزهای هلندی. ایستادم مقابل صورتی ها و طبق عادت همیشگی ام، پرسیدم ” چند شاخه؟ ” و سکوتت بود که اینبار هم وادارم کرد به طرفت بچرخم. داشتی با حالتی خاص، نگاهم می کردی و من، نگاهت را نمی فهمیدم. متقابلاً ایستادم به نگاه کردنت
و تازه آن لحظه بود که متوجه تیپ منحصر به فردت شدم. لباس خاصی نپوشیده بودی؛ یک پیراهن سفید و یک شلوار کتان سیاه رنگ اما به قدری خوش پوش به نظر می آمدی در این لباس های جدید، که ناخواسته حسودی ام شد به کسی که قرار بود به استقبالش بروی؛ آنهم با سبد گل رزهای صورتی! ” بیست و دو شاخه. ” با جوابی که دادی، نگاهم را مردد از جایی روی پیراهنت، تا چشمانی که ریزشان کرده بودی، بالا کشیدم. پس بیست و دو
شاخه گل می خواستی؛ به اندازه ی سال های زندگی اش لابد! فقط بگو چه مرگت بود که داشتی آن شکلی نگاهم می کردی؟ می خواستی چه چیزی را ثابت کنی؟ عاشق شدنت را؟ مبارکت اصلا. من که مجنون و دیوانه ات نبودم که با نداشتنت سر به بیابان بگذارم. تو را هم مثل تمام نداشته های دیگرم فراموش می کردم. پس سر تکان دادم و با بی تفاوتی گفتم “حتما “. اما بدجنسی هنوز هم جایی از وجودم وول می خورد که به جای بیست و دو تا…