دانلود کتاب ستیز از کوثر شاهینی فر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
هیمن کنارم خم شده… آفتابی که میتابه موهای قهوه ای روشنش رو عسلی رنگ کرده… موهای لخت و قشنگی که عجیب منو یاد ماهی میندازه… هیمن زل زده به داسی که دستم گرفتم و من نگاه از اون می گیرم… با چشم دنبال اون یکی می گردم… دخترم رو میگم… صدای برخورد داس ها روی محصول برنج و برداشت اون… صدای ریز ریز خندیدن دو تا زن کمی دور تر از من، قاطیه صدای گنجشگ بازیگوشی که چپ میره…
از کنار هرکسی که رد میشیم دست از کار میکشه… سر خم میکنه برای میران و با نگاه تاسف باری به من زل میزنه… میران شوهرمه… عادت کن مونس… دو سه روز فرصت داده تا خودمو جمع کنم؟… بینیم رو بالا میکشم… میشنوم که میگه: بی اجازه من بیرون نرو!… صدام خش داره.. نگاهم رو از رو به رو نمیگیرم.. جواب میدم: حبسم میکنی؟.. _مراقبت عزیزم… درست تلفظش کن! ـ اگه بخوام با مراقبتت هم فرار میکنم…
ـ نمیکنی… من مراقب تو نیستم مونس… مراقب بقیهم! تار می بینم اطراف رو… انگاری که اشک ها حمله کرده باشن و چشمام رو به غنیمت برده باشن… با تمسخر میگم: چرا؟… مراقب منم باش! تهدید وار میگم.. کنایه از سر تا پای جملهم می باره… میران اما… سازی خلاف ساز من می نوازه: من به چیزی که چشمام نشونم میدن، نه شک می کنم… نه اعتراض جا می خورم… ساکت میمونم… لب میزنه: به چیزی که تو
نشونم میدی شک نمی کنم هیما!… من چشماشم؟… همینقدر مستقیم بهم میگه قد چشماش به من اعتماد داره… اونقدری جا میخورم که دیگه جیکم در نیاد.. اونقدری که برسیم وسط محوطه ی خونه و میران آخرین جمله رو بیخ گوشم بگه: _کفتارمون فهمیده جوجه دم به تله نمیده… که اگه می داد، 5 سال پیش جای دنبال کرم رفتن… جوجه رو شکار می کرد هیما! کرم ؟!… خودش رو پایین میکشه… بی محل به من…