دانلود کتاب درناز از غزاله جعفری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درناز دختری مستقل که ابتدای ورودش به محلهای پائین شهر، دشمنیِ گنده لات محل را برای خود میخرد. در این بین، عشق قدیمیاش را میبیند…
پرده را ان را انداخته و در را باز کردم. _می شنوی؟ +آره مامان گوشم با شماست. گوشم با او بود اما مابقی حواسم با منوچهر، هول زده سمت انباری چسبیده به سرویس بهداشتی دوید. _خیلی ازت تعریف کردن یکیشون واسه پسرش خواستگاریت کرد… آهی کشید. منوچهر قفل انباری را باز و پا داخل اتاقک گذاشت. _گفتم فعلا قصد ازدواج نداری. +خوب گفتی برق انباری روشن و در بسته شد. مشکوک پا
روی پله ی ایوان گذاشتم. _فردا شب بیا اینجا دل پارسا برات تنگ شده. +نمیدونم مامان. صدای تق و توق از انباری بلند شده بود. _وا یعنی چی؟ در انباری که یک مرتبه باز شد موبایل را به دهانم فشردم. +بهت زنگ میزنم مامان. بی معطلی تماس را قطع و به صورت عرق کرده ی منوچهر نگاه کردم. در این سرمای اوایل آذر ماه دانه های عرق عجیب بودند. +چی شده؟ ساک پارچه ای در دستش را تکان محکمی
داد. خاک هایی که به رویش جا خوش کرده بودند به هوا برخاستند. _چی باس بشه؟ گفت و داخل خانه دوید. چرا انقدر پریشونی؟ خودش را داخل اتاق پرت و در را قفل کرد. قلبم بدجور به هول و ولا افتاده بود. صدای باز و بسته شدن در کمد که به گوشم رسید، چند تقه به در زدم: حالت خوبه؟ به آنی در اتاق باز و هیبت منوچهر نمایان شد. _باس برم! بت میزنگم. با چشمان گشاد شده به رفتنش خیره شدم…