دانلود کتاب زلاتا از گیسو خزان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان درباره پسریه که با هدف دزدی وارد یه عمارت سوخته می شه ولی تو زیرزمین اونجا به جای گنج یه دختر پیدا می کنه و یادش میاد که قبلا اون و یه جایی دیده! برای همین تصمیم می گیره…
حالا که باز مثل همیشه مجبور شده بودم تو این جشن و دورهمی های حوصله سر بر شرکت کنم.بهتر بود هرچه زودتر یه دوری تو سالن بزنم تا چشم دایی کروک و دور و بریاش بهم بخوره و بعد برگردم تو اتاقم. واسه همین به سالن که رسیدیم از ریما جدا شدم و راه افتادم تا زودتر به هدفم برسم و برگردم و برگردم. هرچند که هنوز بعد از این همه سال. برام سخت بود قرار گرفتن جلوی این همه چشمی که
از گوشه و کنار بهم خیره بودن. اونم وقتی اون دستی که اگه دستم و می گرفت خیالم از بابت همه چیز راحت میشد و نداشتم.. ولی انقدر تو کلاس های مشاوره و آموزشی که داییم برام ترتیب داده بود شرکت کرده بودم که حالا بتونم حداقل ظاهرم و پیش چشم بقیه قوی نشون بدم. توی سالن همونطور که با بقیه احوالپرسی می کردم داشتم چشم می چرخوندم واسه پیدا کردن دایی کروک که به جاش با دایی
آنتون چشم تو چشم شدم و فاصله امون انقدری زیاد نبود که بتونم مسیرم و تغییر بدم و از جای دیگه ای رد شم تا مجبور نباشم باهاش حرف بزنم.. ولی حالا به ناچار به سمتش قدم برداشتم و مثل همیشه سعی کردم این نگاه پر از خشم و نفرتی که بهم خیره بود و نادیده بگیرم. هیچ وقت نفهمیدم دلیل اینهمه خشم دایی آنتون به من چی بود.می دونستم این آدم پدر همون پسردایی دردسر سازمه که آتا توی اون فیلم ازش برام گفته بود…