دانلود کتاب صعود از گناه از کورا ریلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مارچلا ویتیلو تو قفس طلایی بزرگ شده. وقتی پدرت ترسناک ترین مرد نیویورک باشه، مردم بهت احترام میذارن. مارچلا که قراره با دوست پسر مورد تایید پدرش ازدواج کنه، از اینکه باهاش مثل یه عروسک چینی گران بها رفتار میشه و از زندگی ای که خانوادش بهش تحمیل کردن، خسته شده. تا اینکه همه چیزهایی که بدون زحمت و قدردانی به دست آورده بود ازش گرفته میشه …
از موتورم پیاده شدم از سه روز پیش که مارچلا اومده بود همیشه موتورمو دورتر از تپه پارک می کردم تا از کنار لونه ها رد بشم و بتونم چکش کنم مستقیم رفتم سمت قفسش. گوشیم زنگ خورد لیروی بود، یکی از افرادمون بود که مسئولیت کلاب هاوس قدیمیمونو به عهده داشت تا مراقب همه چی باشه. نفس هاش تند بود. -مد! همه چیو آتیش زدن! حرف زدنش تیکه تیکه
بود و از ترس می لرزید. -آروم، کی چیو سوزونده؟ با این حال حدس می زدم چه اتفاقی افتاده بوده. مارچلا وایساد و نزدیک شد. احتملا خوب نبود اگه میذاشتم چیزهای زیادی بفهمه حس می کردم به اندازه ی کافی باهوش بود که از هر اطلاعاتی علیهمون استفاده کنه. همین که به صدای لرزون لیروی گوش می دادم از لونه رفتم بیرون که باعث نارضایتی واضح مارچلا شد.
همون جوری که میترسیدم ویتیلو کلاب قبلیمونو که اونم تو مکان مخفی ای بود و پیدا کردنش آسون نبود، آتیش زده بود. از لیروی پرسیدم الان امنیت داری؟ +نمی دونم چند نفرشون دنبالم کردن، ولی فکر کنم گمم کردن. دیگه نمی بینمشون. _پروتکلو که میدونی تا زمانی که مطمئن نشدی کسی تعقیبت نمی کنه نیا اینجا. تا اون موقع تو یکی از گذرگاه ها بمون …