دانلود کتاب چاو چاو از سروناز روحی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری به اسم آلاپاشا که درصدد یافتن اعتماد به نفس و خودسازیست او تصمیم دارد کارخانه ای که یک سال گذشته متروک مانده و افتتاح نشده را دوباره راه اندازی کند، در این میان، ناچار است از هُلدینگ مشکات کمک بگیرد. تاجرینی که بیش از ۵۰ سال قدمت دارند و نبض بازار به دست آن هاست، اما هیچکس حاضر به همکاری با آلا نمیشود، درمیان سنگ اندازیهای خانواده و اصرارشان به ازدواج آلا پاشا، یک نفر آلا را همراهی می کند، آلا از او نمی هراسد ولی اعتماد هم نمی کند…
وقتی به واحد رسیدم که اورا دیدم روی پله ها نشسته بود و مایل به دیوار، سرش از سمت شقیقه به دیوار چسبیده بود و پلک هایش را بسته بود. یک نفس عمیق کشید و بی اینکه پلک هایش را باز کند گفت: رئيس بالاخره اومدی؟! به ساعت نشسته روی مچم زل زدم… اگر راس هشت آمده بود یعنی دو ساعتی میشد که اینجا نشسته بود. کلید را توی قفل در انداختم و گفتم:
عذر میخوام جلسه طولانی شد. با طعنه گفت: رئیس که از کارمندش عذرخواهی نمیکنه! جوابش را ندادم. در واحد را باز کردم و او پشت سرم داخل شد. نیم نگاهی به فضا انداخت. دیروز اینجا را مجهز به میز و صندلی و یک نیم ست برای نشستن مهمان کرده بودم چای ساز و مایکروفر هم خریده بودم. موجودی حسابم به کمتر از نصف رسیده بود.با دقت همه چیز را وارسی
کرد و من کلیدها را روی کانتر انداختم و لب زد: جلسه خیلی خشن بوده؟ به سمتش چرخیدم و او در چشمان احتمالا سرخ من خيره شد و گفت: صدات گرفته! به صورت همیشه خسته اش زل زدم و او با آرامش تکیه به دیوار داد و گفت: هر وقت حس کردی رو به راهی با هم حرف بزنیم. دست هایم را به سینه زدم و گفتم: در مورد چی؟ از این روحیه ی خشن اول صبحم ابرو بالا داد…