دانلود کتاب داترو از شیوا الماسی پور با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داترو.. رئیس بزرگترین گروه مافیایی که همه اونو با این لقب میشناسنش! خوش گذرون و پر شیطنت و توی کارش درجه یکه! همه چیز توی یک شب عوض میشه. شبی که دست روی با ارزشترین دارایی داترو میزارن، شبی که الماس قلب اقیانوس دزدیده میشه…! همراز شمس، دختر قدرترین رقیب داترو!دختری مغرور و خودساخته که بعد از حبس ابد خوردن پدرش پا توی دنیای سیاه میزاره و ریاست رو بعهده میگیره. بخاطر هوش زیادش گاهی اوقات اونو ژینوس صدا میزنن!
“همراز” خوابم نمی گرفت و مجبوری شروع به دیدن سریالی که به تازگی شروعش کرده بودم، شدم. با کلافگی سرم رو به تاج تخت تکیه دادم، دستام رو به سینه زدم با شنیدن صدایی صدای فیلم رو اول کم کردم و بعد با زیاد شدن صدای فریادی که از اتاق شهراد می اومد تند از جام بلند شدم و در لپ تاپ رو بستم. بدون اینکه در بزنم وارد اتاق شدم که دیدم لامپای اتاق روشن و سمت تختش برگشتم. همچنان فریاد میکشید
و یک اسم رو صدا میزد…. “بابا” بالا تنش برهنه بود و تمام تن و صورتش عرق کرده بود. به خودم اومد و دست از آنالیزش برداشتم. سریع به سمتش رفتم و شونش رو محکم تکون دادم. -شهراد… پاشو داری کابوس میبنی. تند از جاش بلند شد و تند تند نفس میکشید صدای کوبش ضربان قلبش رو از این فاصله میشنیدم… با هول لیوانی آب برداشتم و به سمتش گرفتم. دستی به صورت عرق کردش کشید و بی
حرف لیوان آب رو ازم گرفت و سر کشید. -ممنون. آب دهنم رو قورت دادم و حالا که دیدم خوبه تصمیم گرفتم برگردم. پس بهش پشت کردم و خواستم برم که مچ دستم رو گرفت. -نرو… امشب.. بمون.. همینجا! بدون اینکه به سمتش برگردم لب زدم: -نمیشه! _اگه خواهش کنم چی؟ لبخندی زدم و به سمتش برگشتم: -حالا… میشه! بدون حرف دراز کشید و اشاره کرد منم روی بالشت کناریش دراز بکشم. هیچ درکی از اتفاقات و …