دانلود کتاب اتانازی از هانی زند با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
-تو چند سالته دخترجون؟ خیلی کم سن و سال میزنی. نگاهم به تسبیحی ک روی میز پرت میکند خیره مانده است و زبانم را پیدا نمیکنم. کتش را آرام از تنش بیرون میکشد. -لالی بچه؟ با توام… تند و کوتاه جواب میدهم: نه! نه آقا؟! و برای آن که لال شدنم را توجیه کرده باشم اضافه میکنم. -نشنیدم! نگاه عاقلاندرسفیهی به صورتم میاندازد… دستم را روی دستگاه کوچک ضبط صدای انتهای جیبم میفشارم… باید استارتش کنم؟ مکالمات عادی هم ممکن است به کار بیایند؟
بیرون اتاق کسی محکم به در میکوبد. -باز کن درو! باز کن ببینم! صدای تق باز شدن در به گوشم میرسد. -چته پسر حاجی نصفه شبی سر آوردی؟ دستم را روی دهانه کیف میگذارم. فیلم ذخیره شده در حافظه این دوربین میتواند خیلی چیزها را عوض کند و شاید هامون اشراق را به قعر جهنم بکشاند. -کار تو بود نه؟ میگوید و بلافاصله فریبا جیغ میکشد. -أى أى ولم كن… نفسم را درون سینه حبس میکنم. -به نفعته ولش کنی هامون! -نفع منو تو تعیین میکنی زن بابا زنیکه هفت خط عوضی! -نمک پرورده آقاتم هامون خان!
شاگردی میکنم. ول کن دختره رو حرف داری با من بزن. چشمم را به سوراخ کلید میرسانم یقه فریبا در دستان هامون اشراق جنگ مانده است. هین خفهای میکشم و محکم دهانم را میچسبم. موهایش آشفته است و شک ندارم چشمها همچنان دریای خون باشد. -تو فرستاده بودی دختره رو؟ نه؟ میگوید و به ضرب فریبا بیچاره را رها میکند. -کدوم دختره؟ هیستریک میخندد. -برو فيلمو بيار فهیم کاریت ندارم زن بابامی میگذرم ازت! -گیجی هامون؟ چرت و پرت میگی گفتی زن جور کنم واست فرستادم چه مرگته دیگه! عربده
میکشد.-گفتم برو فیلمو بیار! بازی نکن با من زنک! فريبا ریزریز میخندد: سرت گیج نمیره حاجی اشراق؟ به سمتش خیز برمیدارد و فریبا جیغ میکشد: خاله! هامون خط و نشان میکشد: زر زر اضافه نکنی واسه منا! میبینی راست راست وایستادم اینجا واسه خاطر اون فیلمه. -چی میگه پسر حاجی؟ فری؟ کدوم دختره، کدوم فیلم؟ میگوید و غش غش میخندد. -خانم میخواستی فرستادیم واست چشم فرزانه جونت روشن ! هامون اشراق به اطرافش نگاهی میاندازد و در کسری از ثانیه از پیش چشمم ناپدید میشود و صدای شکستن …