دانلود کتاب شمس القمر از آرزو طهماسبی و آیلار سبحانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
روایتگر دختری محکم است که کهولت سن پدرش باعث آلزایمر خفیف او میشود و قمرالملوک اختیار دار تام میشود اما با کمبود بودجه مواجه میشن که همین باعث میشود رقیب های قدر برای سهام کارخانه دندان تیز کنند در این میان پای مهمانی ناخوانده به عمارت و کارخانه باز میشود که..
دو روز از اون ماجرا گذشته بود اما من هنوز از دیدن خان آبادی فرار میکردم هر روز به بهانه کارخونه از عمارت بیرون میرفتم اما فقط خودم میدونستم به کجا میرم. مخفی گاهی که برای من سر تا سر آرامش بود و بس! روز سوم زمانی که قفل در رو باز می کردم هنوز قدم اولم رو داخل نذاشته که بودم . کسی از پشت مچ دستم رو گرفت از کلفتی انگشت های دستش و بوی عطر مطبوعی که زده بود به راحتی می
تونستم حدس بزنم،کی پشتم ایستاده اما این که چجوری من رو پیداکرده بود کمی عجیب بود!سعی کردم خونسردی خودم رو حفظ کنم با آرامشی تصنعی به سمتش برگشتم انگار اون هم دلخور بود چرا که با اخم عمیقی و فکی قفل شده به من زل زده بود اما همون لحظه کسی وارد مغازه شد که مجبور شد از من فاصله بگیره مشتری سفارش گل های خوش بویی رو داد. دو نوع یاس و ویستریا که در کنار هم تکامل زیبای
پیدا می کردن، براش جدا کردم. کاتر رو برداشتم و فوم رو به آرومی بریدم مشغول چیدن دسته گل شدم. زمانی که مشتری بیرون رفت. یک دستش رو تو جیبش کرده بود و به سمت رز های رنگی رفت و با دست دیگه اش شاخه رز قرمز رو از بقیه جدا کرد. -نمیدونستم گل فروشی هم داری! و شاخه رز رو به سمتم گرفت. -زرد دوست دارم. لبخند کجی روی لب های برجسته اش نشست. – از همون لحظه اول که دیدمت فهمیدم که متفاوتی!