دانلود کتاب زهرچشم از یگانه نعمتی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ماهک دختری آزاد و بیپروا که به خاطر یک سوءتفاهم مجبور میشود با سید علی، پسر مستبد و متعصب حاج محمد که یه محل به اسمش قسم میخورن عقد کنه …
_على مادر؟ اتفاقی برای خواهرت افتاده؟ من هر چی باهاش حرف میزنم چیزی نمیگه نگرانشم مادر… پایش را روی دمپایی میگذارد و مسح میکشد. _چیزی نیست حاج خانم یه مشکلی برای دوستش پیش اومده بخاطر همین ناراحته. شما نگران نباش دورت بگردم. حاج خانم روسری گلدارش را مرتب میکند و علی بعد از شستن دستانش صاف میایستد و حوله را با تشکر آرامی از دست مادرش میگیرد. -چطور نگران نباشم آخه؟! وقتی چشماش کاسه خونه دلم انگار تیکه
تیکه میشه. مشکل دوستش خیلی حاده؟! علی بعد از خشک کردن صورتش دوباره نگاه بند نگاه نگران مادرش میکند و لبخندی میزند: درست میشه مامان خدا بزرگه! حاج خانم زیر لب دعا میکند و علی خم میشود پیشانی اش را کوتاه میبوسد و لب میزند: حاج عمو از مسجد برنگشته؟! حاج خانم فاصله میگیرد و طبق عادتش دوباره با روسری اش ور میرود: نه مادر… برنگشته هنوز. صدای زنگ خور گوشی اش توجهش را جلب میکند و حاج خانم بعد از گرفتن حوله او را
توی حیاط تنها میگذارد و داخل ساختمان میشود. تماس سینا را وصل میکند و نگاهش بی اراده سمت پنجره اتاق رها کشیده میشود. -بله؟! -سلام آقای کاشف. عصرتون بخیر… دستی به موهای نمدارش میکشد و جواب میدهد: سلام خوب هستین؟! سینا بی طاقت و کوتاه جواب میدهد و سپس آرام میگوید. _گفته بودین خبری شد بهتون اطلاع بدم. ضربان قلب علی بالا میرود و بعد از سه روز بی خبری و همپای عماد گشتن و به جایی نرسیدن، بالاخره یک خبری …