دانلود کتاب پری زاده از ف_ر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مازر، جنی که عاشق پریزاد میشه. نامزد دخترک رو میکشه و به جای اون باهاش ازدواج میکنه….
فرهاد که در حال بالا و پایین کردن شبکه های ماهواره بود گفت: گفته باشم پری زاد! من برق حموم رو خاموش نکردم، پا توی حموم هم نذاشتما! الکی تهمت نزنی! آره جون خودتی نثارش کرده و خواستم جرعه ای از قهوه بنوشم که با فنجون خالی مواجه شدم. مات و مبهوت بهش چشم دوختم و دهنم از فرط بهت باز موند که فرهاد با خنده ادامه داد: _حتما یه جنی منی اومده سراغت! نگاه ترسیده ام به ته مونده غلظت قهوه که ته فنجون باقی مونده بود خیره موند و کم کم باعث
شد رعشه به اندامم بیفته.. حیرون و سرگردون به طرح قلب مانندی که ته فنجون نقش بسته بود چشم دوختم و زیر لب گفتم: وای خدایا منم خیالاتی شدم از دست این فرهاد دیوونه! قهوه رو خوردم حواسم نبوده. خواستم دوباره فنجون رو پر کنم که صدای نجوا گونه ای زیر گوشم گفت: “پری زاد… پری زادهی من…” احساس سرمایی که پشت سرم کردم باعث شد جیغ بلندی بکشم و فنجون توی دستم رها بشه… فنجون روی سرامیک های کف آشپزخونه افتاد و با
صدای بدی به هزار تکه تقسیم شد.. فرهاد شوک زده به سمتم برگشت و در حالی که روی مبل نیم خیز میشد گفت: چیشد؟ منی که همیشه از دست فرهاد فراری بودم به سمتش دویدم و با ترس گفتم: _ یکی… یکی توی گوشم حرف زد… یه… یه مرد بود! چند لحظه به آشپزخونه خیره موند و در حالی که انتظار داشتم حرفم رو باور کرده و ترسیده باشه؛ یهو چشم هاش رو برگردوند و با صدای بلندی گفت: پخ! ضربه محکمی به شونه اش زدم و چشم غره ای بهش رفتم. نگاه چپی بهم انداخت …