بسم الله الرحمن الرحیم
دانلود رمان دارالمجانین
| نسخه : رمان موبایل جاوا ، رمان موبایل اندروید ، رمان موبایل PDF |
آزمودم عقل دوراندیش را بعد از این دیوانه سازم خویش را
اوست دیوانه که دیوانه نشد این عسس را دید و در خانه نشد( مولوی )
سال ها پیش وقتی درسم را به اتمام رساندم به ایران بازگشتم ، به دیدار یکی از دوستان پدر شادروانم میرزا محمود خوانساری در بازار حلب فروشی ها رفتم . وقتی چایی داغی را همراه با قندی پهلوی آن برایم اورد پیرزنی چادر به سر وارد شد و سلام داد . از زیر چادر خود بقچه ای در آورد و روی تشکچه ی میرزا محمود قرار داد . رمان و رساله بود ، می گفت مال شوهر مرحومم است ، امروز هم اگر وضعیت معاشم دشوار نبود و کار به استخوانم نمی رسید راضی به فروش این ها نمی شدم …. معلوم بود که میرزا محمود را با این رمان ها کاری نیست ، من هم گفتم خدا را خوش نمی آید . یکی از رمان ها “قصص العلما” و چون پول خرد نداشت رمانچه ای لوله کرده به من تحویل داد . قصص العماء را به شیخ حیدرعلی روضه خوان دادم .
سال ها گذشت و من در فرنگ بودم ، تا چشمم به آن رمانچه ی کهنه ی لوله پیچ شده پیرزن افتاد ، تابحال آن را نخوانده بودم . نخ قند پوسیده را از اطراف رمان بازکردم ، دیدم که خط آن برخلاف ظاهرش خواناست غرق در خواندن این رمان اسرارآمیز شدم هر چقدر که بیشتر پیش می رفتم رمان شیرین تر می شد ، داستان جوانی بود که به دلایلی تیمارستان افتاد و آن رمان به قلم آن جوان بود …
( نویسنده ی رمان : سید محمد علی جمالزاده )