دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم از لیلا نوروزی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور میشه مدتی همخونه ی خسرو ملک نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش بهخاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین خسرو خان…
بعد نگاهش را از چشمهایم سر میدهد، روی لباسی که میدانم چقدر به من نمیآید. – هر چی نیاز داری لیست کن با نگین برید بخرید. چون از فردا هر روز صبح با من میآی نمایشگاه، عصرم با خودم برمیگردی. بیتوجه به نگاه گیج و پرسشگرم میپرسد: – مدارک دانشگاهت دست همایونه؟ موهایم را با حرکتی عصبی از روی صورتم پس میزنم. – من نمیفهمم. چرا باید هر روز باهاتون بیام نمایشگاه؟ با مهارت ماشینش را بین دو ماشین مدل بالا پارک میکند.
بیآنکه نگاهی به من بیندازد، کمربند ایمنی را باز میکند و میگوید: – من از صبح درست و حسابی چیزی نخوردم، بریم موقع غذا خوردن بهت میگم. نگاهم را بالا میگیرم و خیره میشوم به سردرِ طلایی رستورانی که هنوز بوی غذایش از شب پیش در مشامم مانده. چیزی که باعث میشود برای لحظهای با یادآوری تجربهی دیشبم ئمعدهام آشوب شود و با دهان بسته عق بزنم. خسرو زودتر از من از ماشین خارج شده و درست کنار پلههای ورودی به انتظار رسیدنم ایستاده است.
در ماشین را باز میکنم و بیمیل از آن خارج میشوم. حالم خوش نیست. بیقرارم و انگار روحم در یکجای تنگ و تاریک اسیر شده است. حس میکنم جایی در عمق وجودم که هنوز رد و نشانی از دختر عاشقِ روزهای گذشته هست، از این انتخاب ترسیدهام. نزدیک که میشوم، از من رو میگیرد و جلوتر از من از پلهها بالا میرود. از پشت نگاهش میکنم. یک دستش را در جیب شلوار راستهاش فرو داده و شقورق از پلهها بالا میرود. از آن ژستهایی جذاب دخترکش! نفسم را در هوای خنک پاییزی به بیرون فوت میکنم…