دانلود رمان تمام تو از نازنین اسماعیلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
عالیه بدلیل قتلی که برادرش کهزاد ناخواسته انجام میده. به خونبسی کاووس درمیاد. مردی که آوازه ذات پلیدش در تمام آبادی پیچیده. در این بینابین با دیدن آمین مردی با چشمانی زمردی و خان بالا شیفته او می شود و …
دستم را به دیوارها ی یخ زدهی هتل گرفتم، اما سردم نبود. تنم کوره آتش بود. گرما از سرم، از گوش هایم، از قلبم بیرون میزد. به نگون بختی خودم فکر م یکردم که تنها مانده بودم. اصلا چه شد که یکدفعه دیگر از پنجره اتاقم به مرغ
و خروس های بیرون نگاه نکردم و مادرم سراسیمه برای غذا خوردن صدایم نزد؟! ُکهزاد کاری کرد که هم من و هم خودش را و هم تمام عزیزانمان را از من یک جا گرفت.
پس چرا تاوان من این بود که زنده بمانم؟ به حق، زنده ماندن زجرکش ترم می کند. عشقم را، هستی جانم را می بینم کنارم و نمیتوانم تنگ در آغوشش بگیریم. چیزی به بزرگی یک تکه سنگ بزرگ میانمان را فاصله انداخته. -حال و زار داغون به هرکی بیاد به تو نمی اد. ترسیده برگشتم و با دیدن ارسلان بیشتر بغض کردم. انگار که برادرم را دیده بودم؛ به اون پناه بردم. می خواستم ناز کنم و او هم خریدار نازم باشد.
نفهمیدم که اومدی؟ اون بالا از تنهایی قند خونم ا ُفت کرده بود اومدم شیرینیت قند خونم رو ببره بالا، اما می بینم
شیرینی هات رو خوردن و تلخیات رو گذاشتن. چیشده
که آش و لاشی وروجک؟ تکه کلام هایش برایم قوت قلب بود. گاهی آنقدر در مسخره بازی هایش شریک می شدم که حداقل چندساعتی دردم را از یاد میبردم. شخصیتش عجیب به من می آمد….