دانلود رمان خاکسترعشق از مریم جلالی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مینا پرستار خوشگل و ناز و لوندی که پس از سال ها علی عشق قدیمی جذاب و شیطونش رو که فکر می کرده بهش نارو زده رو تخت بیمارستان می بینه و یه عشق جنجالی و دلبرانه و هات شروع میشه، در حالیکه دکتری که عاشقشه اونو می دزده تا با تعرض، اونو از عشقش بگیره… و جدالی بین دو مرد شروع میشه… و وقتی می خواد همه چی آروم بشه پای یه زن میاد وسط که…
نگاهش رنگ تعجب داشت و معلوم بود سوالاتی در ذهنش شکل گرفته، اما سخنی بر زبان نیاورد. گفتم: اجازه هست بشینم!؟ او شانه هایش را با بی اعتنایی به این کار بالا انداخت، اما انگار که در عین بی تفاوت بودن حضورم، می خواست تا ته مغزم را اسکن کند. من نشستم و گفتم: حرفتون درسته. ولی یادتون باشه بودن در این پارک هم نشانه پولدار بودن نیست. مثلا خود شما هم اینجایید. پولدارید؟ لبخند تلخ و نم داری توی صورتش نشست و با صدایی بغض دار گفت: درست میگید.
من از پایین شهر اینجا اومدم. آخه پارک های جنوب شهر شلوغ و پر از بچه و بدتر از اون پر از معتاد و مواد فروشه اما اینجا خلوته، خصوصا این ساعت از روز. من به خاطر سکوت و خلوتیشه که اومدم اینجا. یک تای ابروهایم بالا رفت و گفتم: حتما من این سکوت و خلوتی رو از بین بردم. انگار که چیزی ذهنش را مشغول کرده باشد لحظه ای سکوت کرد و بعد ناگهان سرش را به سمتم چرخاند و با غضب گفت: ببین خانم… گفته باشم بنده آه در بساط ندارم و با یک کارت مترو تا اینجا اومدم.
بنابراین اگه هوای خلاف ملاف و مواد و خلاصه این چیزها تو سرته بهتره دور ما رو خط بکشی، چون ما نه اهلش هستیم، نه طالبش هستیم و نه یه قرون پول داریم. پس بزن به چاک که تو محل خودمون تا ته همه چیز رو جلو چشمام دیدم که اگه می خواستم اونجا بهتر و ارزون ترش رو پیدا می کردم. یک لحظه از این که او فکر کرده بود که من اهل خلاف و فروش مواد هستم و برای این پیش او رفتم ناراحت شدم و باید بگویم به من بر خورد. اما با خودداری، به او حق دادم. چون می دانستم خیلی از زن ها…