دانلود رمان عشق و خون از tara17 با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سردی شب…گرگ و میش خورشید…تحول یک انسان…تبدیل شدنش به یک موجود برتر…یک خون آشام…ملکه ای از جنس خون…پایان انسان بودن…وآغاز خون آشام شدن…چه دردناک است پشت سر گذاشتن این دوران…پنج محافظ…پنج اهریمن…اهریمن شدن یعنی…نابودی ملکه…نابودی ملکه یعنی…پایان دوران خوش خون آشامان…و مهمتر از آن…نابودی دنیای انسان ها…
اولین روز مدرسه.یا بهتر بگم اولین روز از آخرین سال دبیرستان.نمی دونم چرا تازگی ها نسبت به همه چی بی تفاوت شدم.الانم هیچ حسی ندارم واسه مدرسه اومدن.رفتم تو کلاس.نگام افتاد به ماریا.سرشو فرو کرده بود تو آینه.رفتم سمتشو گفتم:یوهو داری چی کار می کنی؟ دستشو گذاشت رو قلبش – زهرمار قلبم اومد تو حلقم.هیچی دارم به چهره ی زیبای خودم نیگا می کنم.مشکلیه؟ بلند شدم نه مشکلی نیست.
اما یه کمی اعتماد به نفست بالا نیس؟ – نه که نیس.اوجو نیگا؟یه جوش کنار گوشم در اومده! با بهت نگاش کردم.جوش کنار گوشش؟!!این دیگه از اون حرفا بود. – داری به جوشی که اصلا هم معلوم نیست فکر می کنی؟پاک نزده به سرت؟ – چرا معلومه. آخه عزیزم چه طور معلومه؟اگه موهاتو بریزی روش که معلوم نمی شه. لبخند زد – چرا به فکر خودم نرسیده بود؟راس می گیا. موهاشو ریخت کنار گوشش. – دیدی دیده نمی شه.ماریا خیلی حساسی. …