دانلود رمان به ساز من برقص از ملورین کاف با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که توی روسپی خونه رقاصی میکنه و همه مردا برای داشتنش سر و دست میشکنن؛ ولی با پیشنهاد وسوسه انگیز علیسان واحد، مردی عصبی با خواستهها و علایق متفاوت در رابطه با خریدن شایلین، همه چیز عوض میشه و با رفتن شایلین به خونه علیسان به عنوان برده…
چند لحظه نگاهم کرد و بعد بی حرف مشغول صحبت کردن با ثاقب شد . زانوهام رو بغل گرفتم و تو خودم جمع شدم. مهیا مشغول حرف زدن با یکی از دخترا بود. سرم رو به نرده ها ی پشت سرم تکیه دادم و چشم بستم . حس گرمای عجیبی تنم رو فرا گرفته بود… نفس تند و عمیقی کشیدم که دستی روی پیشونیم نشست و صدای ثاقب رو از کنارم شنیدم: _ تب و لرز داره ! دستش رو کنار زدم. لرزش دندون هام از کنترلم خارج شده بود. حس کردم کسی دست زیر پاهام انداخت؛ بلندم کرد و تو همون حال، دویدنش رو حس کردم.
نفس تند و لرزونم همراه شد با جا گرفتنم روی صندلی ماشین. علیسان کمربندم رو بست، پالتوش رو روم مرتب کرد و با سرعت زیادی راه افتاد. زمان طولا نی می گذشت؛ مد تی بعد روی تخت درمونگاه بی حال و خواب آلود دراز کشیده و به قطرات سرم چشم دوخته بودم. دکتر آمپولی توی سرمم تزریق کرد و گفت: _ سرمت که تموم شد می تو نی بری… داروهاتو حتما بخور. از اتاق که بیرون رفت، قبل از اینکه علیسان حرفی بزنه، چشم هام رو بستم و گفتم: _ خودم می دونم نباید زیر بارون می خوابیدم…
ولی الان خوابم میاد پس سرم غر نزن! _ تو خیلی سرتق و کله خری! ناخواسته خندم گرفت: _ می دونم! چشم باز کردم و با ریزبینی ادامه دادم: _ ولی تو از این سرتق بودن من خوشت میاد! لبخند کجی زد و دست تو جیب شلوارش فرو برد: -آره! زور تو کَتت نمیره و من این خوی وحشیتو دوست دارم! لبخند محوی زدم و خواب آلود زمزمه کردم: _ من از زور شنیدن بدم میاد… به چشم هاش خیره شدم و با صدایی آروم تر از قبل لب زدم: _ ولی تو دقیقا داری همین کار رو می کنی! قدمی جلو برداشت…