دانلود رمان ظهور عشق (دو جلدی) از آرگه با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
“لا لا لا لا بخواب قلب شکسته، دیگه هرگز نمیاد اونکه رفته، لا لا لا لا بزار خوابت بگیره، نگو هرگز اونو یادت نمیره، بخواب آروم نگو خوابم حرومه، که درد عشق همیشه ناتمومه، بخواب ای دل همه دنیا یه خوابه، که هر چی دیدی اون دورا سرابه، بدون راهی که تو میری درازه، که راه عشق پر از اسرارو رازه، بترس از کوچه های شک و تردید، بترس از لرزش هر شاخه ی بید، بخواب ای دل مگه دنیا چی داره، برات حتی نمونده یه ستاره، لا لا لا لا بخواب آی قلب پاره”
آرنا؛ ئالی با چمشای درشت شده به من نگاه می کرد. می دونستم هیچی از من گیرش نیومده لبخند تلخی زدم و رومو برگردوندم. بارون تموم شده بود انگار ئالی از روی پاهام بلند کردم و لباسمو پوشیدم. آروم بهش گفتم حاضر شه بریم دیگه چیزی نیست ولی صدایی نیومد. طاقت نیاوردم. به طرفش برگشتم خشک شده به نقطه ایی خیره شده بود. دستی جلوی صورتش تکون دادم که به خودش اومد پلکی زد و به حرف زدن اومد. _چرا هیچ وقت نمی تونمم بفهممت؟ چرا نمی تونم درباره تو به نتیجه ایی برسم!
چرا نمی ذاری به دورنت نفوذ کنم؟ چرا اینقد سختی؟ چرا چرا چرا آرنا؟ پتو هارو از روی زمین گلی برداشتم. توی کوله هامون انداختم و دکمه های باز شده لباس ئالی رو بستم سپس با لبخند تلخی روبروش قرار گرفتم. با تموم غمی که توی چشمام بود و با صدای خش داری گفتم: +ئالی +بانوی من +دختر مو بور من یک نفر نیستم! من بعدهای مختلف شخصیتی دارم! شیطانی که بلند بلند می خندد و ساکت نمی شود. دختری معصوم و پاک. بدجنس و سنگدل. آدمی سالم. مریضی روانی. فردی که التماس می کند.
و فرد دیگری که از بالا به همه نگاه می کند… آدمی که خود آزاری می کند. و آدم دیگری که داد میزند بر سر خودش که بس کن. حیوان! خودم را از بین بردی. من دیگ حتی خودی نمی شناسم. ئالی انگشتاشو روی لبام گذاشت به معنی سکوت. و هیشی کشداری گفت بلافاصله لبخندی زد ادامه داد. _ولی من خوب می شناسمت خیلی خوب، به من اعتماد کن. منتظر به چهره بدون واکنش من نگاه می کرد که سری تکون دادم و چیزی نگفتم. یعنی در حقیقت چیزی نداشتم برای گفتن. ئالی هم کشش نداد و دستامو گرفت از غار بیرون زدیم…