دانلود رمان افسانه تیارانا از lord of fear با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همه ی ما می دونیم که افسانه ها واقعیت ندارن…. قصه های تخیلی هم واقعی نیستن….. اما تیارانا اصرار داره که موجودات ماوراءالطبیعه هم می تونن وجود داشته باشن…. تیارانا تمامی قصه های فانتزی رو بلده…. همیشه تصورش اینه که می تونه ملکه ی سرزمین آب ها بشه… جنگل های روشن رو تحت سلطه داشته باشه و با آسمون آبی حرف بزنه…..در اعماق قلبش تصور می کنه که روزی عاشق پرنسی قدبلند و چهار شانه میشه و اون ها تا ابد خوشبخت زندگی می کنه…
ساشا لبخندی میزنه و سپس نگاهی نگران به لباس های تیارانا می اندازه و میگه:”بانوی من بهتر نیست یکی از لباس های رسمیتون رو برای ملاقات با آقای سیمون جین بپوشید؟” تیارانا با تعجب نگاهی به لباس ساده و سفید و بلندش که آستین هاش از شونه تنگ میشد و وقتی به مچ می رسید پف می کرد ،می اندازه و میگه: “امیدوارم پیش خودت فکر نکرده باشی که ملکه ی تیارانا با لباس خواب توی قصر می چرخه!” ساشا با شنیدن این حرف خنده ی بلندی می کنه و با شادی میگه:”بانوی من…
آقای سیمون منتظر ملاقات با شما هستند… بهتر که معطلشون نکنید…!” تیارانا با غر غر از روی صندلیش بلند میشه و دوباره راه اتاقش رو در پیش می گیره و همون طور که از پله ها بالا میره با ادا در آوردن میگه :” آقای سیمون جین..نه نه…جناب سیمون جین..از ملاقات با شما خوشبختم”…..بعد هم ریز ریز با خودش می خنده…! هدیه ی بزرگ…. تیارانا با لباسی آبی رنگ که دامنی پفی و بزرگ داره و روی سینش هم طرحی عجیب دوخته شده ،به آرامی از پله ها پایین میاد….
در یک طرف تیارانا سوفی و در طرف دیگش هم سیدنی ایستاده… ساشا هم پشت سر تیارانا در حال حرکته و از ذوق تمام صورتش گلگون شده…. تیارانا با قدم هایی آهسته به سمت صندلی مخصوصش میره و در همون حال افراد توی سالن رو زیر نظر می گیره… شارلِ وزیر با غرور خاص و ژستی محکم در گوشه ای از صندلی ملکه ایستاده و تعداد زیادی سرباز هم در دو طرف فرشی که تیارانا حس میکنه از جنش طلاست ایستادن…. عده ای از مردم گوش درازی که اشرافیت دارن هم اجازه ی ورود به قصر رو پیدا کردن….