دانلود کتاب فرمانده مغرور از یگانه نجفی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سرگرد یاسمین آجار؛ افسر نیروهای ویژه ترکیه دختری از جنس آهن و غرور! میان سه نفری که کد امنیت کشوری را می دانند قرار دارد. گذشته سختش او را تبدیل به هیولای آدم کشی کرده است که هر کسی با شنیدن اسمش از ترس بر خود می لرزد دختری که با تمام بی رحمی توانست پدر خودش را بکشد ترسناک نیست؟ داستانی بدون عشق آمیخته به غرور..
با یاد گذشته دوباره پوزخندی رو لبم نشست ماشین رو روشن کردم و به سمت پاسگاه روندم. تو ماشین سکوتی حکم فرما بود و هیچکس حرف نمی زد؛ به پاسگاه رسیدیم و من ماشین رو به پارکینگ نبردم و تو کوچه پارک کردم، همه پیاده شدن و به سمت پاسگاه رفتیم. همه رفتیم و یونیفرممون رو پوشیدیم و به سمت مرکز حرکات یعنی اتاق کنفرانس حرکت کردیم؛ در زدیم و وارد شدیم و نشستیم. سرهنگ هم جلومون نشست -سرگرد منتظر نیروی جدیدی هستم که قرار بود از
ایران بیاد، صبر کن اون بیاد بعد جلسه رو برگزار کنیم. منم سری تکون دادم و منتظر شدم که در زده شد و یکی وارد شد، دوباره با دیدنش متعجب شدم! آرتین وارد شد و برای سرهنگ احترام نظامی گذاشت و نشست. سرهنگ بهش اشاره کرد -ایشون سروان احمدی هستن، از ایران فرستاده شده و از این به بعد تو این تیم و تحت دستور سرگرد یاسمین آجار هستند. سرهنگ عکسی رو جلوی هممون پرت کرد. – محمود سابایی ملقب به تپه چشم، این فرد یکی از اعضای مهم
تروریستی و رهبر گروهکی هست؛ این فرد دیروز به قسمتی در مرزی حمله کرده و تعدادی از سربازان ما را شهید کرده و به روستای ترکمن ها هم حمله کرده و اونا رو اسیر کرده. ما کارای ردیابی رو می کنیم؛ پیش بینی شده بیرون از مرز باشه برای ماموریت آماده باشید. همه پا شدن و احترام گذاشتن و اطاعتی گفتند. -می تونید برید. از مرکز حرکات یا همون اتاق کنفرانس خارج شدیم که الیاس به شونه آرتین زد. -ای کلک چرا نگفتی تو تیم ما افتادی؟ -والا خودمم خبر نداشتم، به اینجا که اومدم فهمیدم…