دانلود کتاب فتنه از ناشناس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که هیچ محبتی از مادر و خانواده اش نگرفته درگیر علاقه و اشتیاق پسر عموش میشه ولی به خاطر یه انتقام بچگانه اون عشق رو کمو بیش به هم میزنه تا اتیش نفرت دلش رو کمتر کنه ولی امان از روزی که این اتیش سرد میشه و فقط حسرت براش به جای میزاره… ولی ممکنه که پسر عموی از دست رفته با عشقی آمیخته به کینه دوباره قبولش کنه و دل به دلش بدهد؟
سرش را برگرداند و رو به فرانکی که داشت پیاده میشد گفت: -کاش نمیرفتی خونتون شبم که خونه ما دعوتید فرانک پیاده شد و کوله اش را روی دوشش انداخت: خودت که میدونی به مامان خبر ندادم بعدشم اصلا لباس همراهم ندارم. خوب تو بیا من بهت لباس میدم به عمه ام زنگ میزنیم خبر میدیم. ای بابا پگاه یه نگاه به منو خودت بنداز ببین اصلا لباسای تو تو تن من میره؟ سنگینی نگاه خیره اش باعث شد تا دست از اصرار بردارد. -باشه برو. بی توجه به قیافه دمغ او دستی
تکان داد و رفت دیگر حوصله قاطی شدن در حماقت های بی پایان دختر دایی کله خرابش را نداشت. خیره به فرانکی که هر لحظه دورتر میشد لب هایش را می جوید. -خوب میشونم! اینبار دیگر راه فراری نداشت نفسش را با آه بیرون داد و خیره چشمانش شد. انقدر بدبین نباش من فقط داشتم با دوستم چت می کردم. کمربند رو باز کرد و کامل به سمتش چرخید ،کاملا جدی پرسید: -دقیقا کدوم دوست پفیوزت تا سه صبح بیدار بود و داشت با تو حرف میزد؟
نگاه دزدید و سعی کرد تا ارام باشد. _امیر خسته شدم از دیشب دارم فقط جواب پس میدم بهت. _کدوم جواب پس دادن دری وری بهم میبافی فقط و دقیقا داشت همین کار را می کرد. _تو منو باور نداری… بهم اعتماد نداری. _باروت ندارم چون داری منو خر فرضم میکنی. سعی کرد تا بحث را خاتمه دهد. _من دیگه حرفی ندارم دیرم شده… مامانم نگران میشه. عصبی چند بار با دست وسط پیشونیش کوبوند. اوکی پگاه تو نگو ولی فکرم نکن که من بیخیالش شدم…