دانلود کتاب خاک خون آلود از L.J.SHEN با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دوست پسرم به من خیانت کرد، اونم نه فقط با یک دختر،با ده ها دختر، اون هم روی کانتر آشپزخونه ی من. من با گرفتن پول هاش ازش انتقام گرفتم و فرار کردم، ولی نمی دونستم که اون و پدرش بزرگ ترین خلافکارهای انگلیس هستن. اون منو پیدا کرد ولی منو نکشت، بلکه بهم دست درازی کرد، نه فقط اون، بلکه پدرش هر روز به سراغم میومد و اذیتم می کرد. به عنوان مجازات کاری کردم پدرش به زندان بیفته، حالا اون اومده و تنها هدفش اینه که منو آزار بده و وقتی نابودم کرد منو بکشه.
» پریسکات» روز دیگری که پوچی در حال بلعیدن روحم بود. روز کردم بفهمم چطور بزنم به چاک یا چطور بیت را بشکنم. آزادی را به من می دادند مثل هر چیز دیگری این هم بازی اعداد بود. شانسم برای فرار بدون کمک او چقدر بود؟ حالا، بدون هیچ سلاحی، اندک بود. و چه شانسی برای من وجود داشت؟ شاید با کمی فشار از طرف مادر طبیعت امشب بهتر میشد. زمان خیلی کند و خیلی تند حرکت میکرد. چون در
شرایط درماندگی و بیچارگی بسر می بردم گاهی اوقات که روی زمین سرد می خوابیدم، با نفس سختی بیدار میشدم. موهايم خيس عرق و گلویم بعد از اینکه در رویاهایم ساعت شنی اش را می دیدم می سوخت. ساعت شنی. نمی توانستم تحمل کنم. يكبار قبلا مشتم را به تلویزیون نو در اتاق نشیمن کوبیدم چون داشتم افتتاحیه برنامه تلویزیونی ‘روزهای زندگی ما’ را می دیدم و در آن ساعت شنی بود. ج پس آن را
شکستم و شب را در اورژانس گذراندم و در آخر از آنجا فرار کردم. امروز متوجه شدم حالا که چشم و دست بسته نیستم باید در جعبه های زیر میز دنبال غنائم بگردم. آنجا لباس های قدیمی، آلبوم های عکس از افرادی بود ولی نمی دانم چه کسانی هستند… و آن ها مال گذشته هستند و یا پیرتر و یا جوانتر از آن هستند که بتوانم شناسایی کنم. دستم را دوباره درون جعبه نم دار فرو کردم و یک کتاب ساده ی قرمز رنگ بیرون آوردم…