دانلود کتاب مرواریدی در صدف از زهرا سادات رضوی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پارسا نیک نام، بازپرس سابق دادگستری، مردی که در برهه ای از زندگی پر تلاطمش به خواست و در واقع خواهش پدرش (حسین نیک نام) اجبارا و موقت به ازدواج با دختر آشنای قدیمی شان تن می دهد. ازدواجی که تبعات زیادی در پی آن است و…
درب نیمه باز بدون شک نشان از حضور دخترک را داشت. نمی دانست مروارید چه زمان به طبقه بالا آمده و به مانند اکثر اوقات به بالکن پناه برده بود اما باید از چیزی مطمئن میشد. دو دستش را محکم به میان موهایش فرستاد و تا پشت گردنش امتداد داد؛ همچنان نگاهش به درب بالکن بود. حقش بود که بداند دو دلی را کنار گذاشت و با قدمی بلند به سمت بالکن یا اللهی
را به زبان راند. صدایی از دخترک نشنید اما پرده را کنار زد و چشمانش بی اجازه از او به جستجوی مستقیم مروارید پرداخت به لحظه نکشید که نگاهش قفل دختری شد که روی صندلی زانوانش را در آغوش گرفته و چشم بسته بود. هندزفری سفید آویزان از گوش هایش نشان از آن داشت که حواس مروارید متوجه حضورش نیست. نفس عمیقی از فضای اطراف
گرفت و صندلی طرف دیگر میز را کمی عقب کشید و رویش جای گرفت. هنوز هم مروارید متوجه اش نشده بود. کاملا تکیه به صندلی داده و نگاهش را تماما به نیمرخ دخترکی داد که باد ملایم زیر گیسوانش میوزید و تار به تار موهایش پخش سر و گردن سفیدش میشد انگار زیادی غرق در موزیکی که گوش می داد، شده بود. امیدوار بود او نقش مستقیمی در مورد آن خانه نداشته باشد …