دانلود کتاب مدوسا از پگاه رستمی فرد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
صدای موجِ دریا دنیایم را پر می کرد و خون می دوید در آبِ تیره ساحلِ گرگ ومیشِ صبح! صدای قهقهه های آتشینش میان طوفانِ زندگی ام،میان رعدو برق و میانِ موج های تیره می پیچید و محو می شد و زیر هجوم باران و مه و طوفان، گُمَش می کردم. شقیقه هایم تیر می کشیدند. با بِهت به هر طرف نگاه می کردم و قهقهه دور سرم می چرخید. دور خودم می چرخیدم. ماسه های سرد از زیر انگشتان داغِ پاهایم می گریختند …
آخرین پیراهن چمدانش را که روی بند انداختم خورشید کامل بالا آمده بود. _نمی دونم دارم واسه موندن توی این خونه تو رو بهونه می کنم یا واقعا تنها دلیلم تویی… کوچولوی خوشگل مامان! خم شدم و سبد لباس ها را برداشتم و به خانه برگشتم. _مهم نیست. به هر حال متنفرم از اون بابای بداخلاقت؛ می فهمی؟ بی تفاوت و دور انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده باشد،
سبد را داخل اتاقک لباسشویی رها کردم و برگشتم به سمت در تراس. _هم از خودش متنفرم، هم از اون زیرزمین عتیقه جاتي ترسناک که شبیه خزانه ی عهد قاجاره. امیدوارم وقتی که تو اومدی پیشمون این عادت رو ترک کرده باشه؛ اما اون زیر زمین تمام شب های تنهایی منو بهم بدهکاره. برگشته بودم به تراس و روی میز کوچکش دستمال می کشیدم؛ با حرص.
_حتی از اون پارک جنگلی زشت تازه منو هم با خودش می بره اون بالا فکر کرده خیلی خوشم میاد ازش فکر کرده لذت می برم از اینکه ببینم شوهرم روزای فراق عشق اولشو کجا سر کرده. بغض صدایم به لحن تندم نمی آمد. دستمال کشیدم؛ انگار که کثیفی عالم روی همان میز جمع شده بود. فکر کرده کیه؟ یه آرتیست خوشتیپ چشم عسلی با منطق درب و داغون و …