دانلود کتاب آقای اسپنسر (جلد دوم) از T_L_Swan با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
اون جذاب و بزرگ بود. در تموم انگلیس بدترین شهرت رو داشت. اولین ملاقاتمون توی یه عروسی بود جایی که اون من رو تا بیرون تعقیب کرد. دومین ملاقاتمون منجر به دعوایی بزرگ شد که آخر سر از خونهام بیرونش کردم. سومین ملاقاتمون، وقتی بود که من به یه قرار کورکورانه رفتم. وقتی از اون طرف میز یه جفت چشم آبی آشنا رو که روبروی دوستم نشسته بود دیدم سوپرایز شدم….
چشم هام رو برای دوستم گشاد کردم که سمت دیگه ای از سالن ایستاده بود و بیصدا ازش کمک میخواستم. خوش بختانه، منظورم متوجه شد و فورا به سمتم اومد. «شارلوت» لبخند زد و گونه هام رو بوسید. «داشتم دنبالت می گشتم» به مرد بیچاره ای که جلوم ایستاده بود لبخند زد. «البته.» می تونم برای چند لحظه ازت بدزدمش؟ «لطفا» صورت مرد ناراحت شد و لب هاش رو به هم فشرد، با بیمیلی سرش
رو با موافقت تکون داد. براش دست تکون دادم و بازوی دوستم رو گرفتم. به سمت دیگه سالن حرکت کردیم. «خداروشکر». زیرلب زمزمه کردم. «یکی از همین روزها من دیگه نمیام نجاتت بدم .اون خیلی مرد بانمک و خوبی بود.» اون گفت در حالی که دوتا لیوان از سینی در حال عبور برمی داشت لبخند زدم و لیوانم رو ازش گرفتم و سپس جایی دور از دستش فرار کرده بودیم ایستادیم. لارا یکی از دوست های
نزدیکم بود. بچگی با هم دوست بودن، پس یجورایی این رفاقت رو ازشون به ارث برده بودیم. مثل خواهرم بود. خانواده هامون جایگاه اجتماعی یکسانی داشتن و توی خیلی از مراسم ها با هم بودیم. دیگه اونقدری که می خواستم آقای اسپنسر نمیتونستم ببینمش چون الان توی کمبریج زندگی می کرد. الیزابت بود. الیزابت کاملا نقطه مقابل ما بود. توی مدرسه باهاش آشنا شدیم و اون با الیزابت میدونست …