دانلود کتاب شاهان از سپیده شهریور با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ماهک زنی بیوه که در زندگی قبلی خود دچار ازار های زیادی از جانب همسرش شده، حالا مردی به اسم شاهان با دیدن ماهک میخواد اون رو صیغه کنه که متوجه میشه ماهک دختر ساده ای هست و اون رو گول میزنه و به عقد خودش درمیاره اما…
وارد خونه که میشم بلافاصله به سمت اتاقم میرم، لباسام رو عوض میکنم و بعد از شستن دست و صورتم سراغ شمع ها رفتم. باید تا جمعه تمام سفارشات این هفته رو تکمیل می کردم. نگاهی به خونه ی تقریبا مرتبم انداختم. کمی از وسایل هام روی اپن ریخته شده بود. این خونه تنها دارایی من بود که آن هم از صدقه سری مهریه ام بود. یک خانه سی و پنج متری کوچیک که تنها یک سرویس بهداشتی و آشپز خانهی نقلی داشت. این خونه تنها مکانی بود که بعد از مرگ بهزاد تو
اون آرامش داشتم. بهترین فضای خونه ام تراسم بود که با سلیقه خودم اونجا رو گل کاری کردم، یک میز و صندلی کوچک هم اونجا گذاشته بودم تا هر وقت خستگی بهم فشار آورد، کمی بتونم انرژی بگیرم و آرامش داشته باشم. همونطور که به گل ها آب میدم نگاهم به خورشیده که داره غروب میکنه. بخت من رو با تنهایی بسته بودن. حالا که تونسته بودم کمی آرامش داشته باشم و به زندگیم سر و سامون بدم سر و کلهی این مرد پیدا شد تا استرسی به من وارد بشه.
وسایلم رو روی میز چیدم تا کارام رو شروع کنم. همیشه به محض شروع کار حواسم از همه چیز پرت میشد. حسابی درگیر کار بودم که کم کم شکمم به قار و قور افتاد. شام سادهای برای خودم دست و پا کردم. امروز با اینکه زیاد کار سنگین نکرده بودم ولی از لحاظ روحی خسته بودم. شامم رو طبق عادت تو تراس خوردم. چشمام کمی تار میدید که میدونستم بخاطر بیدار بودن زیاد از حد هست. کاش میشد حس بد امروز رو از ذهنم پاک کنم، فکر کردن به اتفاقات امروز …