دانلود کتاب
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
دانلود کتاب
دانلود کتاب ارس و پریزاد (جلد اول) pdf از زینب رستمی با لینک مستقیم

دانلود کتاب ارس و پریزاد (جلد اول) از زینب رستمی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

نفس نداشتم. قلبم در سینه می‌کوبید و با همه‌ی توان فقط می‌دویدم. پشت سرم فریاد بود؛ آشوب بود؛ به زبان روسی عربده می‌کشیدند و صدای کوبیده شدنِ کفش‌های مردانه‌شان روی زمین بندر، در گوش‌هایم اکو می‌شد. تعدادشان زیاد بود. وقتی نفس‌زنان از کنار کانتیرهای بزرگِ آبی و قرمز می‌دویدم کسی از گذشته توی گوشم پچ می‌زد: «من دوستت دارم، تو رو باور دارم… می‌دونم که برمی‌گردی پناه.» آن روز، همه چیز جور دیگری بود. او غرق شده بود توی چشم‌های عاشق من، و من حل شده بودم در نفس‌های گرمِ مردی که برای این عشق، با همه می‌جنگید…

خلاصه رمان ارس و پریزاد

تا دقایق دیگر نور چشم خانواده از سفر می‌رسید. نبودنش زیادی به چشم می‌آمد امیر پارسا نقطه‌ی امنم بود و قرار تمام بی قراری هایم، او را هر لحظه همین جا در نزدیکترین فاصله می‌خواستم؛ آن قدر نزدیک که، خودم تک به تک نفس هایش را بشمارم و خدا را برای هر نفسی که می‌کشید، شکر کنم. ساعت تازه از هشت صبح می‌گذشت. یک ساعتی میشد در هوای خنک سحرگاهی، تمرین می کردم. سروصدای گنجشک ها زیاد بود و روی شاخه ها بالا و پایین می‌پریدند. به صورت

خیسم دست کشیدم عرق کرده بودم ضربه‌ی بعدی را محکم تر روی میت نشاندم و «هی» بلندی کشیدم. گوش به زنگ بودم و بی اراده مدام در باغ را چک می‌کردم. شادی و شوقم اندازه نداشت. همین که پایم را با بالا آوردم تا یک ضربه‌ی «دولیوچاگی» بزنم فریاد هیجان زده‌ی نازلی توی باغ پیچید: زن دایی، امیرپارسا اومد! دلم تکان شدیدی خورد. سریع به ورودی باغ نگاه کردم‌. نازلی همیشه اینجور وقت‌ها از پنجره اتاقش کوچه را می‌پایید و زودتر از بقیه متوجه رسیدن او

میشد. درهای آهنی حیاط باز شدند. با حوله عرق پیشانی‌ ام را گرفتم و خسته لبخند زدم. رفته رفته صدای خوش و بش و خنده‌ها بیشتر شد. گلتاج و زن دایی هلن قربان صدقه‌ امیر پارسا می‌رفتند و نازلی احوال او را می‌پرسید پاسخ‌های امیر پارسا متانت داشت. جان می‌دادم برای آن صدای دلنشینش. سریع دمپایی پوشیدم و قدم تند کردم سوی حیاط جلویي. از دور دیدم که نازلی کیف سامسونت را از دستش گرفت و خسته نباشید گفت. زن دایی رویش را بوسیدو دست انداخت …

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
نفس نداشتم. قلبم در سینه می‌کوبید و با همه‌ی توان فقط می‌دویدم. پشت سرم فریاد بود؛ آشوب بود؛ به زبان روسی عربده می‌کشیدند و صدای کوبیده شدنِ کفش‌های مردانه‌شان روی زمین بندر، در گوش‌هایم اکو می‌شد. تعدادشان زیاد بود. وقتی نفس‌زنان از کنار کانتیرهای بزرگِ آبی و قرمز می‌دویدم کسی از گذشته توی گوشم پچ می‌زد: «من دوستت دارم، تو رو باور دارم... می‌دونم که برمی‌گردی پناه.» آن روز، همه چیز جور دیگری بود. او غرق شده بود توی چشم‌های عاشق من، و من حل شده بودم در نفس‌های گرمِ مردی که برای این عشق، با همه می‌جنگید...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    ارس و پریزاد
  • نویسنده
    زینب رستمی
  • صفحات
    ۳۶۳۲
خرید کتاب
27,300 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
کامنت ها

ورود کاربران

  • Shoryaپس فرمت pdfکوو...
  • سوگندسلام لطفا رمان پاورقی زندگی از همین نویسنده بزارید...رمان پاورقی خیلی بهتره از ا...
  • فاطمهمیشه جلد دوم و سومشو برام بفرستین...
  • Elhamسلام و خسته نباشید بابات رمان ولی باید بگم که مارال خیلی خودخواهه و این أدمو عصب...
  • رهاعالی بود از دستش ندید...
  • طراحی سایتتشکر...
  • باربریبا تشکر از سایت خوب ومفیدتون.پیروز و موفق باشید...
  • هاستسپاس از سایت خوب ومفیدتون.پیروز و موفق باشید...
  • طراحی وب سایتبا تشکر و سپاس از سایت خوب ومفیدتون.پیروز و موفق باشید...
  • موناسلام چرا برا من باز نمیشه...
آرشیو نویسندگان
درباره سایت
دانلود کتاب
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4055 نوشته
  • 404 محصول
  • 626 کامنت
  • 784 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " دانلود کتاب " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.