دانلود کتاب شاهنشاه مافیا از مترجم شیلا، مبینا، زهرا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سالواتوره. مردم میگن کارما بده، اما اون به جز خوبی چیز دیگه ای برام نداشت. و بخاطر اینم نیست که من مرد خوبی ام. هر کاری توی زندگیم کردم، دلایل خودم رو داشتم. دزدی کردم، زورگیری کردم، حتی ادم کشتم. چندتا چیز هست که خط قرمزم حساب میشه باهاشون سر و کاری ندارم، مثل زنا، بچه ها و مواد. وقتی که تو رییس باشی باید همچین کارایی بکنی با هر کار سیاهی متوجه سنگینی اعمالم بودم اما هیچوقت مجبور نبودم برای کسی توجیه کنم. و حالا، برای اولین بار در زندگیم باید دلیلشو توضیح بدم …
همه چی داره عصبیم میکنه و از اینکه اون خودشو داره به همچین جایی میکشه عصبی تر میشم. احتمالا نمیتونه فکر کنه که این ساختمونی که بهش پناه آورده خیلی بدتر از مردیه که داره تعقبیش میکنه میره جلوتر و میبینم که درو باز میکنه و میره تو. دنبالش میکنم و فضایی که بینمون هست رو طی میکنم اون خیلی سریعه منم این اجازه رو بهش میدم سمت پلهها میره و با سرعت میره بالا و صدای پاهاشو که به زمین می کوبه رو میشنوم پشت سرش میدوام و هر سه تایی
که اون رد میکنه من یکی رد میکنم هنوز نمیخوام بگیرمش میخوام ببینم اول کجا میره. یه نقشه ای توی سرش هست چون مشخصه میخواد یه کاری بکنه خودشو به در میرسونه و کلیدشو در میاره و سعی میکنه قفلو باز کنه جوری رفتار میکنه که انگار اگه از این در رد بشه میتونه جلوی منو بگیره و فکر کنم این اشغال دونی خونشه. از روی شونه اش نگاهی به عقب میندازه و بالاخره میبینه که چقدر بهش نزدیکم به منی که دارم نزدیکش میشم نگاه میکنه و چشماش از
ترس گشاد میشن. كليداش تکون میخوره و از دستش روی زمین میافته با وحشت سمتشون میره اما دیگه دیر شده، من جلوش وایسادم. اونو جلوی دری که میخواست داخلش بشه گیر میندازم. نمیدونم یعنی اون طرف در کسی منتظرشه؟ و این به طرز عجیبی منو عصبی میکنه. چشماشو محکم میبنده و واضحه که نمیخواد نگام کنه. یا شایدم نمیخواد به چیزایی که فکر میکنه تو راهه نگاه کنه اما من بالاخره وقت میکنم نگاش کنم. موهای بلند و تیرهاش رو بافته و …