دانلود کتاب تکاور از کلثوم حسینی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همه چیز از شب مرموز و ترسناک شروع شد. از یک عشق قدیمی تا تباه کردن ثمره آن عشق. آتشی که به پا شد و قتل عامی دردناک… پروایای که از دل مهر و محبت به قعر جهنم سرد و بیروح فرو آمد و مردی که مردانه ایستاد پای عزت او… تقابل نفرت و عواطف میان انبوه دشمنان قسم خورده و کینه توز…
گیج و مبهوت با چشمان وق زده به پاسپورت اورجینال چشم میدوزد و همزمان با سرگردانی از مرد کنارش میپرسد: این همه احتیاط برای چیه؟ مرد نگاه معناداری به تغییر پوشش او میاندازد. در آن روسری و عینک حتی مانتوی بلند دقيقاً شکل خود دخترای ترکی شده بود با همان استایل خاصشان مرد نیمه مسنی که تنها کنار شقیقه هایش خاکستری شده و در تارهای محاسنش سپیدی موج میزد؛ با عطوفت میگوید: احتیاط شرط عقله، ممکنه قاتلای خانوادت هنوز دنبالت باشن و بخوان یه جوری تورم... بقیه حرفش را معنادار میبلعد و
پروا؛ بغض آلود و نگران سری تکان میدهد: درسته الان من باید چیکار کنم؟ مرد عینک مشکی اش را به روی چشمان کم سویش میزند و با اخم نگاهی به اطراف میچرخاند نیروهای محافظ با اشاره؛ موقعیت خود را نشان میدهند که با آرامش نفس عمیقی میکشد: گوش بگیر… چشمهای عسلی پروا به طرف صورت جدی مرد کشیده میشود و منتظر سوالی نگاهش میکند. -تو با این پاس اما اسم و فامیل یکی دیگه میری ترکیه، تموم مقدمات کار انجام شده و جای هیچ نگرانی نیست همین که سوار پروازت بشی و برسی؛ دستیار فرمانده
میآد دنبالت تا تو رو به مقعر اصلی پایگاه آموزشی برن. انگشت اشاره اش را مقابل صورت هاج وواج پروا میگیرد با تحکم اضافه میکند: اینو یادت نره که خودت خواستی و قبول کردی، پس هیچ عذر و بهانه ای رو به هیچ عنوان قبول نمیکنم تو اونجا با بقیه هیچ فرقی نمیکنی فرمانده هر تمرین و تنبیهای برای بقیه درنظر بگیره برای تو استثنا نمیذاره پس تموم سعیتو بکن که سربلند بیرون بیای اینم بگم تو؛ دختری هستی که برای این آزمون سخت انتخاب شده؛ جدا از این تو نماینده ما در اونجا هستی و ازت میخوام باعث افتخار ما باشی …